سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
ایران
این وبلاگ در مورد ایران و تاریخچه استان های ان است .(مازندران و تهران و خراسان رضوی و ...)
دوشنبه 94 فروردین 17 :: 2:22 عصر ::  نویسنده : mahdi rezaei

تاریخ گلستان

 وجه تسمیه

این استان بزرگترین و آبادترین سرزمین در شمال ایران در سده‏هاى اولیه اسلامى و قبل از آن بوده است. این سرزمین تا قرن هفتم موسوم به ایالت گرگان بوده و از قرن هفتم تا چهاردهم به نام ایالت استرآباد نامیده شد.

سابقه تمدن در آن با توجه به کاوشهاى باستان‏شناسى به حدود شش هزار سال پیش بر مى‏گردد.

در حقیقت یکى از قدیمى‏ترین ایالت‏هاى ایران و مرکز عمده تمدن نشین آریائى‏ها در شمال ایران بوده است.

در گذشته وسعت آن به تنهایى بیش از وسعت ایالت طبرستان (مازندران) و گیلان بوده و با سرزمینهاى وسیعى چون سعده و خوارزم برابرى مى‏کرد.

ابن اسفندیارى مى‏نویسد که گرگین پسر میلاد مؤسس گرگان بوده است.

ابوالفداى مى‏نویسد اسم شهر از نام شخص معروف به استر گرفته شده است. حال آنکه در کتاب جامع انبیاء اصل آن به استره‏زن شاهزاده کیخسرو نسبت داده شده است. این ایالت در قرن هفتم با تهاجم مغولان ویران گشت. این استان از زمان هخامنشیان به بعد به صورت یک ایالت، با تشکیلات منظم در آمد در آن دوران با نام هیرکانى یا هیرکانیا که از معروفترین ایالات ایران بوده است.

زمان سامانیان به همراه چندین ایالت دیگر در مجموعه سرزمین خور آسان ایران قرار داشت. بنابراین گرگان از روزگاران کهن تا امروز به نام‏هاى: وهرکانه، ورکانه، وورکان، گورگان هیرکان، جرجان، استرآباد، ستارباد، استاروا و... خوانده شده است.

گرگان در اوستا، رهرکانه، در آثار پهلوى و ورکان و گورگان نوشته شده و یونانیان آن را هیرکانى مى‏گفته‏اند و عربى شده آن، جرجان است.

اعتماد السلطنه در مرات البلدان مى‏نویسد: این شهر قدیم لفظش مرکب از استر و آباد است. استر مخفف استار به معنى ستاره و آباد و عمارت است و استرآباد مخفف استاره آباد است. زیرا زمان زرتشت ایرانیان اجرام نورانى را مظاهر انوار قدسیه مى‏دانستند و ستاره‏ها را معظم و بزرگ مى‏پنداشتند از اینرو این شهر را بنا کرده و به این اسم موسوم نموده‏اند.

بعضى نیز نوشته‏اند: «چون مردم این سامان سخت، لجوج و با شهامت بوده‏اند و پیوسته با مهاجمان و ترکهاى شمالى و هتپالیها و... در ستیز بودند و از نظر تهور و بى‏باکى بى‏مانند این خصلت ستیزه‏گرى باعث شد آنها را مانند گرگ تشبیه کنند». اخیرا این استان به نام گلستان از مازندران تفکیک شد زیرا تمام این سامان گلستان است. جنگلهاى انبوه، مزارع سرسبز و پربرکت، آب‏هاى فراوان و هواى مناسب دست به دست هم داده گلستانى فراهم آورده‏اند. از اینرو نامى غیر از این زیبنده این خطه نبود.

علاوه بر آن جنگلى در ناحیه شرقى استان در مسیر گرگان بجنورد به همین نام وجود دارد که زمینه ساز این نام گذارى بوده است.

رویدادها و حوادث تاریخی در ادوار مختلف

تاریخ منطقه از آغاز پیدایش تاکنون

نویسندگان عهد قدیم از دو مملکت به نام گرگان و پارت در جنوب شرقى دریاى خزر مى‏برند، ولى به طور قطع و یقین نمى‏توان حدود این گرگان و پارت را معین کرد.

چیزى که محقق به نظر مى‏رسد که گرگان در سمت شمال و غرب این صفحه بوده و پارت در طرف جنوب و شرق قرار داشته است یعنى بزرگترین قسمت و ادعاهاى رود اترک و گرگان جزء گرگان و کمترین قسمتش جزء پارت بوده است.

دوره مادها

یکى از دسته‏هاى مهم آریایى در شمال غربى ایران مادها بودند که به گفته هرودوت به شش قبیله بومها، پارتاکنها، شروخانها، آرى سانتها، بودیها، و مغها تقسیم مى‏شدند. این قبایل در دهکده‏هاى مختلف زندگى مى‏کردند. رئیس یکى از این قبایل به نام «دیااکو» قبایل مختلف را متحد کرد و خود به عنوان پادشاه، اولین پایتخت خود را هگمتانه انتخاب نمود. مدتى بعد پارسها و پارتها هم متحد شدند تا مادها جبهه ضد دشمن (آشوریها) را تقویت کنند.

در کتیبه‏هایى که در سال 673 ق.م نوشته شده اشاره به سرزمین «پاتوش آرى» در خاک ماد مى‏کند که کوه بیکنى «دماوند» در کنار آن بود و آشورى‏ها به آنجا حمله کردند تا اسبان سوارى و گان و احشام مورد نیازشان را بدست آورند. مردم این منطقه از آشورى‏ها شکست خوردند و سه تن از سرکردگان آنها به نینوا «پاى تخت آشور» رفتند. آنها در خواست کردند تا بار دیگر به ریاست شهرى‏هاى خود گمارده شوند. این سه تن عبارت بودند از «اوپیس» از شهر پاتاکو، «زاناسانا» از شهر پارتوکا و «راماته یا» از شهر او را کازابارنا. بعضى از مورخین احتمال داده‏اند این شهرها متعلق به سرزمین‏هاى پارت و هیرکانیا (گرگان) بود.

پس از دیااکو فرزندش «فرورتیش» به حکومت رسید و در مدت 22 سال حکومتش همچنان درگیر جنگ‏هاى متعدد با آشورى‏ها بود تا اینکه در یکى از این جنگها کشته شد. جانشین وى پسرش، «هوخشتره» بود. زمان وى مادها در اوج قدرت بودند و علاوه بر سرزمین خود، در سال 612 ق.م بر پارس، آشور شمالى، کاپاد درگیر، ناحیه کاسپیان، پارت و هیرکانیا (گرگان) مسلط گردیدند.

دوره هخامنشیان

دسته‏اى دیگر از آریاییها پارسها بودند که در حدود فارس فعلى مستقر بودند. آنها 6 قبیله شهرى و 4 قبیله چادرنشین بودند. چادر نشین‏هاى آنها: راهه‏ها، مردها و دوربیکها و بودند. راهه‏ها در شمال گرگان مى‏زیستند و ارتباط دایم با گرگانیها داشتند. در دوره هخامنشى گرگان جزء ایالت پارت بود و در زمان کوروش کبیر و یشتاسب پدر داریوش کبیر را به عنوان والى خود پذیرفتند. در زمان تاجگذارى کوروش کبیر نیز پارت و گرگان در فرمانروایى هخامنشیان بود. گرگانیان از بهترین افراد سپاه جاویدان داریوش کبیر به شمار مى‏رفتند. گارد شخصى پادشاهان هخامنشى از گرگانیان بودند.

حمله اسکندر به ایران

در زمان آخرین پادشاه هخامنشى، داریوش سوم اسکندر پس از تصرف مناطق مختلف به سوى ایران آمد و طى چند جنگ داریوش را شکست داد و با تصرف همدان و تخت جمشید، خزاین پارس را بدست آورد. اسکندر براى اداره کشور پهناور ایران از بزرگان ایرانى استفاده کرد، سپس خود با دختر داریوش سوم، استاتیرا ازدواج کرد. اسکندر پس از فتح ایران براى ورود به گرگان از گردنه شهمیرزاد و از طریق چهار دانگه به این منطقه آمد.

در این زمان سپاهش را سه قسمت کرد. قسمتى که زیادتر و سبک اسلحه بود خود تحت فرماندهى گرفت، قسمت دیگر را به «کراتر» سپرد و به تپورستان (طبرستان) فرستاد و قسمت سوم را به سردارى «ارى گیوس» مامور نمود پشت سر لشکر خودش حرکت کند. وى پس از ورود به گرگان به سوى زاد راکرت (استرآباد قدیم و گرگان فعلى) آمد. کراتر چندى بعد در همین شهر به او پیوست. «ارته باذ» نیز با سه پسر خود که یکى آریو نام داشت به نزد اسکندر آمدند. اسکندر فرتافرن والى گرگان را در مقام خودش باقى گذاشت. سپس از زادراکرت بیرون رفت. اسکندر مدتى بعد «مناپیس» را والى گرگان نمود. سپس 1500 نفر از مزدوران یونانى که علیه خود وى به نفع ایرانیان جنگیده بودند در گرگان نزد او آمده و همگى مورد عفو قرار گرفتند.

دوره اشکانیان

در زمان اسکندر به ویژه دوران حکومت سلوکوس سعى زیاد مى‏شد تا فرهنگ و تمدن یونانى را بر ایران مسلط کنند ولى با مقاومت قشرهایى از اجتماع آن دوران روبرو شد. همین عامل سبب گردید تا بعدها «ارشک» رئیس پارتها مردم را علیه سلوکیان تحریک کند. قبیله پرنى که از اتحادیه راهه‏ها و در شمال هیرکانیها در منطقه ماوراءالنهر مى‏زیستند به این منطقه آمدند. پرنیها به رهبرى ارشک طى درگیریهاى متعدد با سلوکیان، گرگان را تصرف کردند. در زمان حکومت مهرداد گرگانیها شورش بزرگى راه انداختند علت این شورش از دست دادن امتیازاتى بود که گرگانیها در زمان هخامنشیان داشتند. بعلاوه تحریکات احتمالى مادها که رقیب پارتها بودند بى تاثیر نبود. این شورش سرکوب شد ولى مجددا در سال 141 ق.م زمانى که مهرداد مشغول فتح بین النهرین بود. گرگانیها شورش کردند. مهرداد به گرگان لشگر کشید و پس از سرکوبى شورش، اردویى سلطنتى را ایجاد نمود. از این به بعد تا مرگ مهرداد گرگان زیر نفوذ پارتها باقى ماند.

دوره ساسانیان

سرسلسله ساسانیان «ساسان» پریستار معبد بزرگ اناهیتا در استخر فارس بود. پسر وى بابک با «روتک» دختر فرمانرواى فارس ازدواج کرد و اردشیر بابکان محصول همین وصلت است. اردشیر نماینده مخالفین فارس علیه پارتها (اشکانیان) و مورد حمایت موبدان (روحانیون زرتشتى) بود. وى با اردوان پنجم آخرین شاه اشکانى به جنگ پرداخت. اردوان کشته و سلسله ساسانى رسما تأسیس گردید. اردشیر در سال 227 م به شمال شرقى ایران هجوم آورد و سیستان و گرگان را تصرف کرد. پس از اردشیر پسرش شاپور اول جانشین وى شد. او در اوایل حکومتش به سرکوب آذربایجانیها، گیل‏ها و گرکانیها پرداخت. بهرام پسر دیگر شاپور بر گیلان و نواحى ساحل دریاى خزر از جمله گرگان حکومت مى‏کرد.

بهرام پنجم (بهرام گور) در سال 412 م به حکومت رسید. وى به آزار مسیحیان ایرانى پرداخت که این امر در تحریک موبدان زرتشتى بسیار موثر بود. این مسئله نیز به جنگ با تئودوزیوس امپراتور روم انجامید. بهرام براى سرکوب هیاطله هجومى به آن نواحى داشت که بر اساس ابیات شاهنامه در مسیر حرکت به سوى شمال خراسان و مرزهاى شمال شرقى ایران، از ساحل خزر و گرگان عبور کرد. در زمان یزدگرد در مرزهاى شمال و شمال شرقى اغتشاشات همچنان ادامه داشت وى از راه گرگان و خراسان به آنجا لشکر کشید و پادشاه یکى از قبایل «هون» به نام «چول» را در شمال گرگان شکست داد. او حدود سالهاى 443 م در گرگان و خراسان اطراق نمود.

دوران اسلامى

فتح گرگان در دوران حکومت عمر بن خطاب بعد از فتح نهاوند صورت گرفت. پس از آنکه نعمان بن مقرن کشته شد برادرش سوید بن مقرن به جانشینى او برگزیده شد. او به رى آمد و آنجا را فتح کرد و سپس به قومس لشکر کشید و آنجا را هم بگشود و بعد از آن راهى فتح گرگان شد.

زمانى که سوید بن مقرن در بسطام بود نامه‏اى به پادشاه گرگان «رزبان صول» نوشت و پس از آن به سوى گرگان حرکت کرد. رزبان صول در پاسخ او نامه‏اى نوشت و بر صلح و دادن جزیه تاکید کرد و از سوید خواست که از جنگ با مردم گرگان در گذرد و اگر در جنگى مغلوب گردید رزبان او را یارى دهد. سوید آن را پذیرفت و رزبان قبل از ورود سوید به گرگان به دیدار او رفت. سپس سوید وارد شهر شد و رزبان را در نزد خود نگاه داشت تا خراج آنجا را جمع کند.

عقیده برخى دیگر از مورخین بر این است که یگانه بخشى که مدتها در مقابل اعراب ایستادگى کرد همین بخش گرگان بود تا اینکه در سال 115 تا 125 هجرى اعراب پس از دادن تلفات زیادى طبرستان و گرگان را فتح کرده و شهر گرگان یا جرجان را به علت رشادت فوق العاده ویران ساختند و پس از کمى مرکز مخالفین دولت اموى و مأمن پیروان على علیه‏السلام شد. در زمان خلافت عثمان (سال 30 ه .ق) همزمان با شورش مردم خراسان، سعید بن العاص و ابن عامر به این دیار فرستاده شدند. سعید با والى گرگان در مقابل 200000 درهم صلح کرد. چند سال بعد مردم گرگان از دادن خراج سرباز زدند. در سال 41 ه .ق معاویه خلیفه مسلمین شد. او مصقله بن هبیره بن شبل را مأمور فتح طبرستان کرد. او نخست گرگان را فتح کرد ولى سپهبد فرخان حاکم طبرستان سپاه مصقله را شکست داد و مصقله نیز در این نبرد کشته شد.

در زمان حکومت حجاج، محمد بن اشعث بن قیس راکندى مأمور فتح گرگان و طبرستان شد. او با مردم این نواحى صلح کرد. مردم گرگان پس از چندى پسر محمد بن اشعث، ابوبکر را کشتند و کم کم کار بر خود او نیز سخت شد و این منطقه را ترک کرد. در زمان سلیمان بن عبدالملک، یزید بن مهلب مأمور تصرف گرگان و طبرستان شد. او گرگان را فتح کرد و با مردم آن صلح کرد و به سوى استر آباد آمد. سپس روانه سارى گیلان شد که مردم گرگان دوباره شورش نمودند. یزید بن مهلب سپاهى را روانه گرگان نمود و خود نیز به آنها پیوست و شهر را محاصره نمودند. پس از شش ماه محاصره، سرانجام بین آنها صلح برقرار شد و یکى از مردم «ازد» به نام اسد از سوى یزید بن مهلب به حکومت گرگان گماشته شد و سپس روانه طبرستان شد.

مجددا مردم گرگان شورش نمودند و یزید دوباره به گرگان حمله نمود و پس از هفت ماه محاصره شهر، سرانجام شهر گرگان به دست یزید افتاد و عده زیادى از مردم گرگان کشته شدند. پس از آن یزید به تمیشه رفت و گرگانى‏ها مجددا اقدام به شورش نمودند و یزید دوباره جهم بن زحر جعفى را به سوى گرگان فرستاد. در این حمله عده زیادى از مردم گرگان کشته شدند و عده زیادى از خانواده‏ها به اسارت برده شدند و عده‏اى را به عنوان برده فروختند و امیر گرگان را به نزد خلیفه فرستادند. وى آنجا مسلمان شد و به گرگان برگشت. در این زمان خود جهم بن زحر حاکم گرگان گردید. مدتى بعد یزید بن مهلب از سوى خلیفه به قتل رسید و حاکم جدیدى به گرگان فرستاده شد.

از این زمان به بعد مردم این خطه همواره با فرستادگان بنى امیه در ستیز بودند. از وقایع مهم این دوره قیام یحیى بن زید علیه حکومت بنى امیه بود. یحیى بعد از کشته شدن پدرش بر علیه هشام بن عبدالملک شورید و بنا به نقلى به گرگان آمد. جنگى بین او و سپاه نصر بن سیار به فرماندهى مسهم بن احور المازنى در روستاى ارغون در نزدیکى گرگان (حوالى گنبد کاووس فعلى) روى داد که یحیى کشته شد. محل دفن احتمالى او امروز در نزدیکى شهر گنبد است. بعدها فرقه‏اى بنام زیدیه به وجود آمد که مدتها در طبرستان و گرگان حکومت کردند.

دوره عباسى

بنى امیه در اثر تبعیض و ظلم بسیار روز به روز ضعیف‏تر مى‏شدند و در این زمان بنى عباس شروع به دعوت مردم به قیام کردند. ابو مسلم خراسانى که از سرداران طرفدار عباسیان بود قحطبه را به همراه چند سردار به فتح توس و نیشابور روانه کرد. در این زمان نباته بن حنظله از جانب یزید بن عمر بن هبیره حاکم گرگان بود و 40000 مرد شامى را در اختیار داشت. این عده در حقیقت مروانیانى بودند که از اصفهان به گرگان آمده بودند. در سال 130 ه .ق قحطبه به همراه سرداران بزرگ ابو مسلم مثل خالد بن برمک ابوعون، موسى بن کعب مرادى و چند تن دیگر از راه رى به سوى گرگان آمدند.

در گرگان جنگى سخت بین طرفین در گرفت، نباته بن حنظله کشته شد و سرش را به همراه پسرش نزد ابومسلم فرستادند. قحطبه سى هزار مروانى را در گرگان به قتل رساند. در سال 158 ه .ق مهدى به خلافت رسید. در اوایل حکومت او سرخ‏پوشان گرگان به رهبرى عبدالقهار قیام کردند و گرگان را تصرف کردند و بسیارى را به قتل رساندند. آنها قصد تصرف رى را داشتند. مهدى خلیفه دستور داد عمر بن علاء والى طبرستان بر آنها تاخته و در گرگان آنها را به خاک و خون کشید سپس مهلهل ابن صفوان به حکومت گرگان منصوب گردید.

مهدى در سال 163 ه .ق مهلهل بن صفوان را معزول و هشام بن سعید جانشین را به جانشینى او گمارد. در سال 166 ه .ق ابو یوسف، یعقوب بن ابراهیم به قاضى القضاتى گرگان منصوب گردید و ولایت گرگان به یحیى حرشى واگذار شد. سال بعد عمر بن علاء جانشین او شد. در همین زمان، هادى پسر مهدى به گرگان آمد تا شخصا قیام مردم این منطقه را کنترل کند. وى فراشه را حاکم گرگان نمود. بعد از چندین نبرد بین سپاه خلیفه و مردم گرگان، ونداد هرمز از هادى پوزش و امان خواست و به گرگان نزد او آمد.

در سال 170 ه .ق هارون الرشید به خلافت رسید و براى اداره قلمرو وسیع عباسیان از ایرانیان استفاده نمود و ولایات را به آنها سپرد. در سال 176 گرگان که جزیى از خراسان بود در اختیار فضل برمکى قرار گرفت. خاندان برمکى در درگیرى‏ها و نزاع‏هاى قدرت بین هادى و هارون، از هارون حمایت کردند. هارون على بن عیسى بن ماهان را به امیرى خراسان فرستاد و او به مردم گرگان و نواحى ولایت خراسان ستم فراوان نمود تا آنجا که مردم گرگان از غذاى بومى خود نیز بدور ماندند. او در سال 177 پسرش قاسم را والى گرگان نمود. هارون در دوره خلافتش با شورش‏هاى مختلفى مواجه شد. در سال 176 یحیى بن عبدالله بن حسن، برادر نفس زکیه در گرگان شورش نمود. در این زمان فضل بن یحیى، والى گرگان به دستور هارون سپاهى را براى دفع یحیى بن عبدالله فرستاد. او با نامه‏هاى فراوان توانست یحیى را اغفال و او را وادار به تسلیم نماید. سرانجام یحیى پس از فرستاده شدن به نزد خلیفه به فتواى مفتیان دربار به قتل رسید.

در سال 180 ه .ق «سرخ پوشان گرگان» به رهبرى عمر بن محمد عمرکى اقدام به شورش نمودند. آنها خود را پیروان زید بن على بن حسین مى‏دانستند و مدتى هم بر گرگان مسلط شدند. رهبر این قیام به دستور هارون کشته شد و قیام به شدت سرکوب گردید. در سال 191 ه .ق شورش خوارج در خراسان اتفاق افتاد. در مقابله با این شورش، رهبر خوارج به استرآباد فرار کرد. حاکم خراسان ـ على بن عسیى بن ماهان ـ سپاهى را براى سرکوبى او فرستاد ولى او موفق به سرکوبى قیام نگردید در نتیجه خود هارون به گرگان آمد و به رهبر خوارج حمزه بن عبدالله خارجى، نامه‏اى نوشت و او را دعوت به تسلیم نمود. پس از آن حاکم خراسان را عزل و هرثمه بن اعین را والى خراسان نمود. هرثمه نیز اسماعیل بن حفص را والى گرگان نمود.

بعد از هارون فرزندش امین در سال 193 ه .ق به خلافت رسید. او در سال 198 توسط طاهر سردار سپاه مأمون به قتل رسید. پس از قتل او گرگان به وسیله یکى از برادران مأمون به نام موتمن فتح شد. در سال 203 مأمون به گرگان آمد. در سال 232 ه .ق متوکل عباسى به حکومت رسید و تا سال 247 خلافت نمود. در اواخر خلافت او گرگان و طبرستان به دست داعیان علوى افتاد.

دوره طاهریان

طاهریان اولین سلسله مستقل ایرانى بعد از عباسیان بودند. طاهر در سال 207 ه .ق در گذشت. زمانیکه ابوالعباس بن عبدالله طاهر به قدرت رسید (212 ه .ق)، بزرگترین خطر براى طاهریان از سوى ایالات ساحلى دریاى خزر (دیلم، طبرستان و گرگان) بود. در زمان او مازیار علیه حکومت مرکزى قیام کرد. ابوالعباس سپاهى را به مقابله با او فرستاد. سپاه وى با ورود به گرگان با استفاده از مخالفین مازیار، او را دستگیر و به عراق فرستاد و او در سال 244 ه .ق به قتل رسید. گرگان تا قیام حسن بن زید علوى (داعى کبیر) زیر نفوذ طاهریان بود.

دوره صفاریان

هنگامى که دولت طاهریان رو به ضعف مى‏رفت و خوارج در سیستان و خراسان بلوا کرده بودند. یعقوب لیث که از عیاران بود به کمک دو برادرش على و عمر به جنگ با خوارج پرداخت و در سال 247 ه .ق با شکست خوارج، حکومت صفاریان را پایه‏گذارى کرد. در سال 260 ه .ق یعقوب لیث صفارى گرگان را از حسن بن زید پس گرفت. یعقوب 14 ماه در گرگان و طبرستان بود و بسیارى از شترهایش که براى سپاه او اهمیت بسزایى داشتند، از بین رفتند. وى براى جبران خسارت، خراج و مالیات سنگینى از مردم این مناطق گرفت که سبب نفرت شدید مردم نسبت به او شد. بعد از مرگ یعقوب مردم طبرستان و گرگان شورش کرده و عاملان یعقوب را از این مناطق بیرون راندند. عمرو لیث در سال 265 جانشین یعقوب شد. وى مدتى با برادرش بر سر قدرت درگیرى‏هاى شدیدى داشت و براى تثبیت حکومت خود به خلیفه معتمد و سپس به معتضد تکیه نمود. خلیفه هم فرمان حکومت فارس، کرمان، اصفهان، گرگان، سیستان و ماورالنهر را برایش صادر کرد.

بعد از فوت عمرولیث به سال 287 ه .ق پنج تن دیگر از صفاران حکومت کردند که آخرین آنها ابو حمد خلف بن احمد بود. او از سال 352 تا 393 (سال انقراض صفاریان) حکومت کرد.

دوره علویان

ظلم و اجحاف حکومت‏هاى محلى، همچنین ظلم نمایندگان و دست نشاندگان خلفا باعث شد که مردم به علویان گرایش پیدا کنند و در قدرت‏گیرى آنها نقش داشته باشند. به تعبیر دیگر علویان را باید نماینده شورش روستاییان و فقراى شهرى تحت ستم عاملان خلفا و حکومتهاى محلى در ولایات طبرستان و گرگان دانست. در زمان علویان به ویژه از زمان حسن بن زید مذهب تشیع در این مناطق رشد زیادى نمود. تا قبل از حکومت علویان، حاکمان محلى به تبعیت از خلفا سنى مذهب بوده و عده‏اى از مردم هم به تبعیت از حاکمان خود سنى بودند. ولى در این دوره شیعه در طبرستان و شرق آن یعنى استرآباد و گرگان طرفداران فراوانى یافت. این شیعیان که به زیدیه معروف بودند، بعد از امام‏سجاد علیه‏السلام به پسر دیگرش زید اعتقاد داشتند. بعد از حسن بن زید برادر وى محمد بن زید به قدرت رسید.

در سال 273 ه .ق رافع بن هرثمه به تحریک اسپهبد رستم بن قارن به گرگان حمله برد. محمد در نزدیک گرگان به مقابله وى شتافت ولى شکست خورد و به استرآباد عقب نشست. در سال 282 ه .ق رافع از صفاریان روى گردان شد و پس از شکست از عمرولیث صفارى نزد محمد بن زید آمد و از او کمک خواست. پنج سال بعد با پیروزى امیر اسماعیل سامانى بر عمرولیث، سردار خود محمد بن هارون را به جنگ محمد بن زید فرستاد. جنگى در نیم فرسنگى گرگان در گرفت که منجر به مرگ محمد بن زید گردید. سر او را بریده به بخارا فرستادند و تن او را در محلى به نام گور داعى مجاور قبر محمد دیباج دفن کردند. گرگان و طبرستان از این زمان بدست سامانیان افتاد.

دوره سامانیان

امیر اسماعیل سر سلسله سامانیان در سال 279 ه .ق به قدرت رسید. وى هشت سال بعد با شکست عمرو لیث صفارى و فرستادن او نزد خلیفه معتضد، از طرف خلیفه منشور حکومت طبرستان و خراسان و رى را دریافت کرد و سپس به مناطق دیگر پرداخت. در همین زمان محمد بن زید با سپاهى عازم تسخیر خراسان شد. وى ابتدا گرگان را تصرف و مدتى در این شهر اقامت گزید. امیر اسماعیل بوسیله نامه از او خواست که به طبرستان برگردد و گرگان را به او واگذار نماید، ولى محمد بن زید نپذیرفت. على‏رغم کوشش‏هاى رسول محمد بن زید در بازداشتن اسماعیل از حمله به گرگان، امیر اسماعیل سپاهى به سردارى محمد بن هارون براى فتح گرگان فرستاد. در جنگى که در گرفت محمد بن زید علوى کشته شد و حکومت گرگان و طبرستان به محمد بن هارون سپرده شد. وى سال بعد بر امیر اسماعیل شورید و در گرگان و طبرستان اعلام استقلال کرد. اسماعیل در رأس سپاهى در سال 288 ه .ق به گرگان و طبرستان آمد و این مناطق را تصرف نمود. اسماعیل در این مناطق املاک اشراف وسادات علوى را که مدتها قبل از آنها گرفته بودند به صاحبان قبلى برگرداند و به گرفتن خراج سالانه قناعت کرد. سپس حکومت گرگان را به پسرش احمد سپرد. یک سال بعد او از حکومت گرگان عزل و حاجب بزرگ اسماعیل به نام پارس کبیر به حکومت گرگان منصوب شد.

دوره زیاریان

پس از سرنگونى علویان بدست سامانیان، بسیارى از سربازان و سرداران دیلمى که در خدمت علویان بودند به سامانیان روى آوردند. یکى از آنها مرداویج بود. وى در سال 316 اسفاربن شیرویه را که در گرگان به همراهى على ابن خورشید حکومت مى‏کرد، به کمک حاکمان کشت و بر طبرستان حاکم شد. او در سال 319 ه .ق همدان، اصفهان، رى، اهواز، خوزستان، قم، کاشان را فتح و مجددا گرگان را تصرف کرد. پس از مردآویج برادرش وشمگیر که در رى بود، جانشین او شد.

در زمان وى اختلاف با آل بویه و سامانیان به اوج خود رسید. او در اوایل حکومت، شیرج پسر لیلى بن نعمان و ابوالقاسم نانجین را به طبرستان فرستاد تا ماکان را از آنجا بیرون برانند. از سال 357 ه .ق آل بویه شروع به دست اندازى به متصرفات آل زیار نمودند. وشمگیر در دوران حکومت خود با اغتشاش قرمطیان (باطنیان) گرگان روبرو بود. بازماندگان قرمطى در زمان ابوحاتم کینتى، داعیانى براى دعوت به طبرستان و گرگان فرستاده بودند. مدتى ابوالحسن سیمجور دست به کشتار قرمطیان زد. سپس وشمگیر و پسرش قابوس شدت عمل زیادى در سرکوب آنها به خرج دادند. باطنیان را در شهرهاى مختلف به نامهاى گوناگون مى‏شناختند. در سبزوار «سبعى» در بغداد و ماوراءالنهر «قرمطى» و در گرگان آنها را «محمره» مى‏نامیدند.

بعد از مرگ وشمگیر پسرش بهستون به کمک آل بویه در کشمکش با برادرش پیروز شد و گرگان و سمنان را گرفت، سپس با دختر عضدالدوله ازدواج کرد. در سال 360 ه .ق المطیع خلیفه به او لقب ظهیرالدوله داد و سپس لواء ولایات طبرستان، گرگان، سالوس و رویان به او سپرده شد. مرگ او را برخى از مورخان در استرآباد دانسته‏اند. با در گذشت بهستون شمس المعالى برادرش پس از درگیریهاى شدید با دباج پدر زن بیستون به قدرت رسید. دباج گرگان را تصرف و قصد داشت پسر کوچک بیستون را به قدرت برساند. شمس المعالى یکبار از حکومت خلع و چندى بعد دوباره به حکومت رسید. بار اول از 366 تا 371 ه .ق و بار دوم از سال 388 تا 403 ه .ق حکومت کرد. در زمان وى در جنگى که بین عضدالدوله دیلمى و مؤیدالدوله از یکطرف و برادرشان فخرالدوله از طرف دیگر در گرفت، فخر شکست خورد و به گرگان نزد قابوس آمد. عضدالدوله بوسیله نامه استرداد فخرالدوله را در خواست کرد، ولى شمس المعالى نپذیرفت. سپس با سپاهى عظیم به گرگان تاخت و به سال 371 ه .ق در نزدیک استرآباد جنگى سخت واقع شد. وشمگیر مغلوب و به همراه فخر به نیشابور گریخت. عضدالدوله و مویدالدوله پس از استقرار در گرگان ظلم زیادى به اهالى نمودند. قابوس از نوح بن منصور سامانى کمک خواست. نوح حسام الدوله تاش، سردار معروف خود در راس سپاهى به کمک او فرستاد. تاش طى چند درگیرى و نبرد بى نتیجه، قلعه گرگان را در محاصره نگه داشت. عاقبت بر اثر قحطى در گرگان که مردم نخاله جو را با گل خمیر کرده مى‏خوردند، و بقولى یک من سبوس را به دانگى زر مى‏خریدند، از حصار بیرون آمدند و درگیر نبرد شدند. نهایتا قابوس و فخر شکست خوردند و مجددا به نیشابور گریختند. با حبس قابوس ابن وشمگیر در قلعه چناتک، بزرگان و اعیان گرگان با طرح توطئه‏اى او را مقتول و جدش را در گرگان دفن کردند، سپس منوچهر پسر وى را به حکومت رساندند.

از طرف خلیفه القادر بالله بلافاصله نامه تسلیت به همراه منشور اداره حکومت طبرستان، جرجان (گرگان) و توس براى منوچهر ارسال و به او لقب فلک المعالى عطا گردید. از این تاریخ به بعد منوچهر فلک المعالى حکومت غزنویان را پذیرفت و تحت سلطه آنان در آمد.

دوره غزنویان

سلطان محمود قدرتمندترین سلطان سلسله غزنویان است که با تصرف مناطق زیادى از جمله سیستان، خراسان، ماوراءالنهر، گرگان و طبرستان، قلمرو غزنویان را به بیشترین خود رساند. در زمان حکومت سلطان محمود، فلک المعالى منوچهر قابوس حاکم گرگان بود. وى در گرگان و طبرستان خطبه به نام سلطان محمود خواند و مقرر گردید سالانه پنجاه هزار دینار به سلطان محمود بپردازد. منوچهر در سال 420 ه .ق زندگى را به درود گفت و بعد از وى پسرش به شرط پرداخت خراج به محمود غزنوى به قدرت رسید. چون نوشیروان خرد سال بود زمام امور در دست ابوکالیجار قرار گرفت. اوایل حکومت نوشیروان مصادف با مرگ سلطان محمود و به قدرت رسیدن پسرش سلطان مسعود شد. سلطان مسعود با دختر کالیجار ازدواج کرد و سپس عده‏اى از گرگانیها به همراه عروس به نیشابور رفتند. زمانى که سلطان مسعود مشغول جنگ با هندوستان بود، کالیجار از پرداختن خراج امتناع کرد. مسعود پس از هند به گرگان و طبرستان لشکر کشید.

کالیجار و نوشیروان و بسیارى از بزرگان گرگان به سارى گریختند. سلطان مسعود صاحب دیوانى گرگان را به سعید صراف داد و وى هم اموال زیادى از گرگانى‏ها گرفت.

دوره سلجوقیان

سلسله سلجوقى را رکن الدین ابوطالب معروف به طغرل در سال 429 ه .ق بنیان گذارد. سلجوقیان از دشت‏هاى آسیاى میانه آمده بودند، کم‏کم وارد ماوراءالنهر و خراسان شدند. آنها در جنگ دندانقان در سال 430 ه .ق سلطان مسعود را در هم کوبیدند سپس در سال 433 ه .ق گرگان و طبرستان را تصرف و حکومت آل زیار را مضمعل کردند.

بعد از طغرل در سال 455 ه .ق الب ارسلان به حکومت رسید. الب ارسلان نیز بعد از 11 حکومت در گذشت و پس از وى معزالدین ابوالفتح ملکشاه به تخت نشست. در دوران سلجوقیان گروه‏هاى قبیله‏اى بسیارى از نفوذ و سیطره حکومت مرکزى خارج بودند از جمله ترکمانان چادرنشین که مرکز اصلى زیست آنها در عراق، جزیره، آذربایجان و گرگان بود. ترکمانان ناحیه گرگان در زمان سلطان سنجر تحت نظارت دیوان مرکزى خودشان قرار داشتند. آنها داراى «یورت» (چراگاه) بودند و عده‏اى از آنها به دلیل اینکه خود سلجوقیان نیزترکمان بودند، در دربار نفوذ فراوان داشتند، و از بزرگان شهرى و کشورى محسوب مى‏شدند.

در دوران حکومت سلطان سنجر در منطقه گرگان و استرآباد بلوایى براه افتاد و یکى از سرداران وى به نام اسماعیل حبشى بدست شورشیان به قتل رسید. این شورش منجر به کشتار زیادى در این مناطق شد. یرغش ارغونى گریخت ولى مدتى بعد در جنگى که با نجم‏الدوله در گرفت، سپاه گرگان در محل «بک و بیجاکلاته» شکست خورد و یرغش با حمایت اسپهبد قارن دوباره بر گرگان مسلط شد.

 




موضوع مطلب :

پیوندها
لوگو
نویسنده و مدیر وبلاگ :مهدی رضایی
آمار وبلاگ
  • بازدید امروز: 7
  • بازدید دیروز: 34
  • کل بازدیدها: 77311