سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
ایران
این وبلاگ در مورد ایران و تاریخچه استان های ان است .(مازندران و تهران و خراسان رضوی و ...)
دوشنبه 94 فروردین 17 :: 2:59 عصر ::  نویسنده : mahdi rezaei

تاریخ لرستان

وجه تسمیه

وجه تسمیه واژه «لُر» هنوز به درستى معلوم نشده است. حمدالله مستوفى در کتاب تاریخ گزیده مى‏نویسد: «وقوع این اسم بر آن قوم به وجهى که گویند از آن است که در ولایت مانرود [منطقه مادیان رود کوهدشت] دهى است که آن را کرد خوانند و در آن حدود بندى است که به زبان لُرى کول خوانند و در آن بند موضعى است که آن را لُر خوانند. چون در اصل ایشان از آن موضع برخاسته‏اند از آن سبب ایشان را لُر گویند. وجه دوم آن که به زبان لرى کوه پُر درخت را لِر گویند (به کسر حرف «ر»). به سبب ثقالت حرف «ر»، کسر «لام» را به ضمه بدل کرده‏اند و لُر گفتند. وجه سوم شخصى که این طایفه از نسل او هستند، لُر نام داشته است.»

شاید علت نسبت دادن لرها به این محل [منطقه لرستان فعلى] مربوط به خاطره شهر «اللور» باشد که جغرافى‏دانان عرب درباره آن صحبت کرده‏اند و امروز نام صحراى لور (واقع در شمال دزفول) هنوز زنده است. چند محل دیگر نیز یافت مى‏شود که نام آنها متشابه با «لور» مى‏باشد از آن جمله «لیر» محلى واقع در ناحیه جندى‏شاپور [بندر امام خمینى] و لیرواى واقع در کهگیلویه است.

کلمه «لیر» ممکن است همان کلمه لور باشد، چنانکه در زبان لرى پول به پیل تبدیل مى‏گردد. همچنین یاقوت حموى ـ مورخ مشهور ـ از محلى به نام لردجان (لردگان کنونى) نام برده است. به گفته استخرى لردگان پایتخت بخش سردان مى‏باشد که بین کهگیلویه و بختیارى واقع است. و بالاخره اینکه در سیمره محلى است به نام لُورت یا لُرت.

مسعودى ضمن آنکه فهرست طوایف کرد را ذکر نموده است از طوایف لریه نام برده است.

در قرن سیزدهم میلادى یاقوت حموى با آنکه از لرها صحبت مى‏کند کلمه اکراد را به کار برده و مى‏گوید اکراد قبایلى هستند که در کوه‏هاى بین خوزستان و اصفهان زندگى مى‏کنند و محل این قبایل را بلاد اللور یا لرستان مى‏نامند.

بطور کلى نظریات مربوط به وجه تسمیه لرها را مى‏توان به سه گروه تقسیم کرد:

1ـ برخى لرها را از نسل شخصى به نام لر دانسته‏اند.

2ـ واژه لر از کلمات ایرانى چون لهراسب و غیره مشتق شده است.

3ـ واژه لر نسبت مکانى دارد که این هم به چند وجه است:

الف) لر محلى بوده در ولایت مانرود یا مایرود که جایگاه اولیه تبار لرها بوده است.

ب) واژه لر مخفف اللور مى‏باشد که آن هم نام شهرى در شمال غربى دزفول یعنى در حوالى اندیمشک بوده است.

ج) برخى نیز کلمه لر را تحریف شده واژه لیر و یا لِر یعنى کوه‏هاى پوشیده از جنگل تعبیر کرده‏اند.

امروزه واژه لُر به مفهوم عام نه تنها به مردم مسکون در استان لُرستان اطلاق مى‏شود، بلکه مردم ساکن در استان‏هاى ایلام (پشت کوه)، چهار محال و بختیارى و کهگیلویه و بویراحمد و غیره را هم شامل مى‏گردد.

این سرزمین در عهد مغول تحت عنوان لُر بزرگ و لُر کوچک شناخته مى‏شد. اما از زمان صفویه به بعد منطقه لُر بزرگ به «بختیارى و کهگیلویه» موسوم گشته و منطقه لُر کوچک نیز به «لرستان» معروف گردید و براى احتراز از اشتباه آنجا را لرستان فیلى خواندند.

لرستان فیلى در قرن نوزدهم به دو منطقه پشتکوه و پیشکوه تقسیم شد و حد میان دو منطقه کبیرکوه است. امروزه لرستان در اصطلاح فقط شامل پیشکوه است و پشتکوه را سرزمین فیلى‏ها مى‏نامند.

رویدادها و حوادث تاریخی در ادوار مختلف

دوره ما قبل تاریخ

تاریخ و تمدن منطقه لرستان به 10 تا 15 هزار سال قبل از میلاد مى‏رسد. بر اساس یافته دانشمندان و باستانشناسان در نقاط مختلف منطقه لرستان، آثار تمدن، از دوره‏هاى مختلف دوره سنگ (حجر) به دست آمده است. قدیمى‏ترین آثار تمدن سنگى، از کوه همیان واقع در شمال کوهدشت و بعضى نقاط دشت «رو مشکان» و نیز از غار «کنجى» واقع در جنوب شرقى دره خرم‏آباد و غارهاى دیگر این دره یافت شده است. ابزار مکشوفه از غار «کنجى» و غار «همیان» مربوط به دوره پالئولیتیک بوده و ابزار و صنایع دوره «موسترى» در غار «کنجى» و «قمرى» نزدیک به چهل هزار سال تاریخ گذارى شده‏اند.

دوره عیلامیان و مادها

مناطقى که امروزه لرها در آن به سر مى‏برند مدت‏ها پیش از کوچ ایرانیان مسکونى بوده است. این مناطق دور از دسترس آشورى‏ها و بیشتر زیر نفوذ عیلامیان بوده است. در شوش که تقریبا در گذرگاه کوه‏هاى لر کوچک (لرستان فعلى) قرار دارد آثارى به دست آمده که نشان مى‏دهد این شهر در حدود 3000 سال پیش از میلاد آبادان بوده است. نخستین ساکنان لرستان کاسى‏ها بودند که بابل را فتح کرده و میان سال‏هاى 1750 تا 1650 ق.م بر آن سرزمین حکومت مى‏کرده‏اند.

قوم کاسیت یا کاسیان قبایلى کوهستانى بودند که در ناحیه واقع میان ماد و ایلام (در لرستان کنونى) زندگى مى‏کرده‏اند. این قوم، چیره‏دستى فوق‏العاده‏اى در ساختن مصنوعات مفرغى داشته‏اند که هم اکنون با گذشت هزاران سال، برخى از آن مصنوعات بر جاى مانده‏اند.

نفوذ روزافزون شاهان کاسیت و تسلط آنان بر کشور همسایه خود «بابل» و حمله بر آن دولت، از جمله حوادث مهم این زمان است. قوم کاسیت هشت سال پس از مرگ «حمورابى» بر کشور بابل تاختند و پس از حملات پى در پى به عنوان کشور گشایان، حکومت را به دست گرفتند و نزدیک به شش قرن حکمرانى کردند، اما سرانجام توسط عیلامى‏ها شکست خوردند. به هر حال، کاسیت‏ها، قدیمى‏ترین ساکنان و حاکمان آریایى لرستان بوده‏اند که احتمالاً تا زمان انقراض هخامنشیان نیز، فرزندان آنها باقى بوده است و تأثیر تمدن و فرهنگ و هنر آنان در تشکیلات و تمدن مادها و هخامنشیان غیر قابل انکار است.

لرستان از زمان هخامنشیان تا ساسانیان

درباره نفوذ و فرمانروایى مادها، هخامنشیان و سلوکیان در لرستان، اطلاع زیادى در دست نیست، لکن در لرستان سکه‏هایى از سلوکیان و آثار قلعه‏ها و قبور و تپه‏ها و چند معبد مهرپرستى از دوره اشکانیان به جا مانده است. بنابر آنچه از دوره ساسانیان در دست است لرستان جزء سرزمین «پهله» یا «پهلو» یعنى استان بزرگى که بعدا عربها آن را «جبال» نامیدند، بوده است. پهله همان سرزمینى است که شاهان اشکانى، نخست پادشاهى را از آنجا آغاز کرده‏اند.

شهرهاى مشهور لرستان در دوره ساسانیان عبارت بودند از:

1ـ سیمره مرکز مهرجانقذق (مهرگان کده)، که بعدها «دره‏شهر» یا «داراشهر» نامیده شده است.

2ـ شیروان، حاکم نشین ایالت ماسبذان یا مسپتان.

3ـ شاپورخواست، مرکز بخش میانى (شاپور خواست (خرم‏آباد کنونى) شهرى بوده که به فرمان شاپور اول، پادشاه ساسانى بنا گردیده است).

4ـ الیشتر، که بنا به نوشته مورخین، آتشکده بزرگ «اروخش» در آنجا بنا گردیده است و مرکز بخش شمالى لرستان بوده است.

«دره شهر» و «شیروان» محل ییلاقى بعضى از امراى عهد ساسانى بوده و هنوز آثار دژ و حصار «تنگ چوبینه» که به نام بهرام چوبینه نامگذارى شده است، باقى است. از حکمرانان ساسانى در لرستان، اطلاع زیادى در دست نیست، ولى آخرین فرمانرواى عهد ساسانى شاید «هرمزان» بوده است که بر سیمره حکمرانى مى‏نموده است.

دوره اسلامى

در اواخر حکومت ساسانیان ـ پادشاهى یزدگرد ـ مناطق ایلام و لرستان توسط حاکمى به نام هرمزان اداره مى‏شد. در سال 14 هجرى که عمر سپاه خود را به فرماندهى سعد بن ابى وقاص به سوى ایران فرستاد، هرمزان پس از شکست ایران در قادسیه به میان قوم خود رفت و خود را براى مقابله با اعراب آماده کرد. سپاه عرب در اهواز با هرمزان درگیر شده و هرمزان به شوشتر عقب نشینى مى‏کند.

سپس سپاه عرب به دنبال او رفت تا اینکه او در رامهرمز تقاضاى صلح کرد و عمر تقاضاى او را پذیرفت. بدین ترتیب منطقه تحت حکومت هرمزان از جمله لرستان نیز با اعراب صلح نمودند. پس از چندى مجددا هرمزان علیه اعراب شروع به فعالیت نمود و با همراه نمودن فارس با خود، با اعراب روبرو شد. مسلمانان نیز سپاهى را به فرماندهى نعمان بن مقرن به سوى رامهرمز حرکت دادند. دو سپاه در منطقه اربک با هم درگیر شدند و در نتیجه هرمزان شکست خورده به شوشتر فرار کرد. سپاهیان دیگرى نیز به کمک اعراب آمدند و پس از چند ماه محاصره، او را اسیر نموده و نزد عمر بردند و او در نزد عمر اسلام آورد.

سپاه عرب در سال 17 یا 19 ه .ق شوشتر را تصرف نمود.

پس از دستگیرى هرمزان، فرزندش، آذین بر قلمرو او حکومت یافت و سپاهى براى مبارزه با مسلمانان فراهم کرد. عمر ضرار ابن خطاب را با سپاهى به مبارزه با آذین اعزام کرد و در محلى به نام هندف دو سپاه به هم رسیدند و در این درگیرى آذین اسیر و کشته شد و سپاهش متفرق شدند. سپاه اسلام ماسبذان را تصرف نمود.

برخى نیز فتح این منطقه را بعد از جنگ نهاوند دانسته‏اند. پس از بازگشت ابوموسى اشعرى از جنگ نهاوند، دینور را فتح کرد و سپس به ماسبذان رفت و آنگاه دامادش سائب ابن اقوع ثقفى را به صیمره پایتخت مهر جانقذق فرستاد. سائب آن جا را با صلح گشود و مردم نیز پذیرفتند که جزیه و خراج زمینها را بپردازند. به این ترتیب همه دهات مهرجانقدق فتح شد.

دوره امویان

در زمان معاویه منطقه دینور تحت حکومت ضحاک ابن قیس و پس از او نعمان بن بشیر بود. پس از مرگ معاویه، یزید به حکومت رسید و عبیدالله بن زیاد حاکم کوفه شد. به توصیه یزید، عبیدالله بن زیاد، کثیر بن شهاب که از دشمنان آل على بود به ولایت ماسبذان، مهرجانقدق، حلوان، دینور و نهاوند منصوب کرد و در جبل نیز زمین‏هایى به اقطاع به او داده شد. کثیر تا پایان حکومت یزید و حتى پس از او در دوران حکومت معاویة بن یزید نیز حاکم این منطقه بود.

در ایام حکومت نود و یک ساله امویان، منطقه جبل (کرمانشاهان، حلوان و دینور تا همدان) آرامشى نداشت و اهالى منطقه از سویى با حکام منصوب امویان و از سوى دیگر با قیام گران عرب که خواستار تصاحب حکومت اموى بودند، ستیز و مقابله داشتند.

در سال 127 ه .ق عبدالله بن معاویه هاشمى قیام کرد و گروهى از مردم کوفه را دور خود جمع کرد و به حلوان رفت و پس از تصرف آنجا، ایالت جبال و همدان و اصفهان و رى را متصرف شد. پس از مرگ عبدالله هاشمى، واقعه شیبان حرورى پیش آمد. مردم با شیبان بیعت کردند و با مروان به مبارزه برخاستند. منصور بن جمهور هم از جبال (کرمانشاهان و لرستان) براى شیبان پول و نیرو مى‏فرستادند. در سال 130 ه .ق شیبان نیز پس از فرار به سیستان به قتل رسید.

دوره عباسیان

حکومت عباسیان در سال 132 ه .ق در ایران آغاز شد و تا سال 656 ادامه یافت. در طول دوران خلافت عباسیان خاندان‏هاى مختلفى در ایران حکومت کرده‏اند و منطقه جبال نیز در دست خاندان‏هاى مختلف ایرانى قرار گرفته است. هر کدام از این خاندان‏ها براى خود حکومتى را بوجود آورده بودند. اما در مجموع تمامى آنها وابسته به خلیفه عباسى بودند و از او اطاعت مى‏کردند. در منطقه جبل خاندان‏هاى ابى دلف، آل زیار، آل بویه، حسنویه کرد و... در دوره حکومت عباسیان حکومت کرده‏اند.

در سال 184 ه .ق هارون الرشید حکومت لرستان، کرمانشاهان و همدان را به یحیى حرشى سپرد. در سال 195 ه .ق على بن عیسى ماهان از سوى امین به عمارت جبال و نهاوند و همدان منصوب شد. على بن عیسى توسط طاهر ذوالیمینین از منطقه بیرون رانده شد. در زمان مأمون (196 ه .ق)، حسن بن سهل به فرمانفرمایى ایالت جبال منصوب شد و تا سال 199 ه .ق حاکم آن دیار بود. در سال 214 ه .ق مأمون، عبدالله بن طاهر را به حکومت دینور برگزید و او را بر نواحى جبال امارت داد. در این زمان قیام بابک خرم دین شعله ور شده بود. عبدالله در دینور به جمع و تجهیز لشکر مشغول بود که از سوى مأموران به امارت خراسان منسوب شد و على ابن هشام به جاى او برگزیده شد.

على ابن هشام در این منطقه بناى ظلم و ستم را گذاشت و اموال مردم را به زور مى‏گرفت.

مردم از ظلم و ستم او به مأمون شکایت کردند. عجیف ابن عنبه از سوى مأمون مأمور تنبیه على شد. او ابتدا اموال على را مصادره و سپس او را دستگیر کرد و گردن زد. پس از على ابن هشام حکومت جبل به خاندان عجل و آل ابى دلف واگذار شد.

در سال 218 در زمان حکمرانى اسحاق ابن ابراهیم در منطقه جبال، عده زیادى از مردم این منطقه به نهضت خرم دینان پیوستند و آماده حمله به قلمرو خلیفه عباسى بودند. مأمون نیز سپاهى به فرماندهى اسحاق ابن ابراهیم به سرکوبى پیروان این نهضت فرستاد. در نزدیکى همدان دو سپاه درگیر شدند و حدود 60 هزار تن از خرم دینان کشته شدند و دیگر پیروان این نهضت فرار کردند. در سال 235 ه .ق المنتصر بالله از سوى متوکل عباسى به حکومت جبل و ماسبذان منصوب شد. در سال 247 ه .ق که احمد مستعین به خلافت رسید، حکومت ماسبذان و مهرجان قذق به بغاى شرابى واگذار شد.

پس از خاندان ابودلف، حکومت جبال به دست آل زیار افتاد. مرداویج بن زیار در سال 316 پس از تسلط بر دیلم، مازندران و گرگان، ولایت جبال را نیز متصرف شد.

مرداویج پس از قتل عام و ویرانى همدان، در سال 319 ه .ق سپاهى به فرماندهى ابن علان قزوینى به دینور فرستاد. او پس از ورود به دینور، در روز اول 17 هزار و به قولى 25 هزار نفر را کشت. سپاه مرداویج تا سر حد ولایت جبل و حلوان پیش رفت و اموال بسیار غنیمت گرفت. در بازگشت نیز عده زیادى را کشت و عده کثیرى از پسران و دختران را به اسارت برد. بدین وسیله مرداویج تمامى منطقه کرمانشاهان، لرستان و کردستان و ایلام را متصرف و مالک شد.

در این سال (319 ه .ق) نواحى اى که در تصرف مرداویج بود، از سوى خلیفه به او به مقاطعه داده شد و نواحى ماه الکوفه (دینور) و همدان به خلیفه عباسى تسلیم شد و قرار شد که سالانه مرداویج مبلغى را نزد خلیفه بفرستد. در زمان مرداویج، ابوالحسن على ابن بویه (عماد الدوله) به حکومت جبل و نواحى آن برگزیده شد. او در نواحى لرستان با مظفر حاکم اصفهان به جنگ پرداخت و بر تمام آن نواحى مسلط شد.

در سال 322 ه .ق مرداویج درگذشت و تمام قلمرو حکومت او به دست على ابن بویه افتاد. پس از عماد الدوله برادرش حسن رکن الدوله به حکومت رسید و در نواحى جبل بین او و امراى سامانى جنگهاى خونینى رخ داد. حسن رکن الدوله بر قلمرو خود افزود و با قلمرو وشمگیر ابن زیاد هم مرز شد و جنگهایى بین آن دو رخ داد که غالبا رکن الدوله فاتح میدان بود. پس از مرگ وشمگیر جنگ رکن الدوله با سامانیان ادامه داشت.

در سال 328 یکى از فرماندهان سپاه مرداویج به نام بجکم که در بغداد به سر مى‏برد قصد حمله به جبل را داشت و از بغداد به حلوان رفت و از مردم لرستان و کردستان سپاهى فراهم کرد. دیلمیان لشکر او را مورد حمله قرار دادند و آن لشکر شکست خورده و بجکم به بغداد گریخت.

در سال 342 بین دیلمیان (رکن الدوله) و سامانیان پیمان صلحى امضاء شد.

در سال 366 ه .ق رکن الدوله از دنیا رفت. پس از او حکومت جبال به فخر الدوله واگذار شد.

به علت عدم اطاعت فخر الدوله از برادرش عضد الدوله، دو برادر با هم درگیر شدند.

در سال 369 قلمرو حکومت فخر الدوله به وسیله عضد الدوله تصرف شد و حکومت جبال به مؤید الدوله واگذار شد.

در سال 373 مؤید الدوله درگذشت و فخر الدوله مجددا به کمک صاحب ابن عباد به حکومت جبل منصوب شد و در سال 387 از دنیا رفت.

در سال 388 ه .ق القادر بالله خلیفه عباسى بدر ابن حسنویه را براى تصرف منطقه جبل فرستاد. در این سال منطقه جبل به تصرف بدر بن حسنویه درآمد.

در سال 398 ه .ق سیده خاتون مادر مجد الدوله، وزیر مجد الدوله را اخراج کرد. بین مادر و فرزند درگیرى حاصل شد و سیده خاتون به لرستان فرار کرد و در پناه بدر ابن حسنویه درآمد. بدر با لشکرى مجهز به کمک سیده خاتون شتافت و مجد الدوله را شکست داد. در بازگشت از این لشکرکشى، پسرش هلال حکومت را به دست گرفته بود و در برابر پدر مقاومت کرد و پدرش را اسیر و زندانى نمود.

با تقاضاى بدر، هلال او را تبعید نمود. بدر در تبعید از شمس الدوله دیلمى کمک خواست و با سپاهیان خود به جنگ هلال آمد. در این جنگ هلال کشته شد. پس از مدتى فرزند هلال قیام کرد که قیام وى هم منجر به شکست شد.

در سال 405 بدر ابن حسنویه کشته شد. پس از بدر، ظاهر بن هلال به حکومت جبل رسید و در سال 406 کشته شد.

پس از او فرهاد بن مرداویج زیارى به حکومت جبل رسید و تا سال 422 ه .ق بر این منطقه حکومت کرد.

ابوالماجد مهلهل نیز یکى دیگر از حکام این خاندان است که 7 سال حکمرانى نمود.

او در سال 442 به خدمت طغرل بیک سلجوقى رسید و خواهان آزادى برادرش سرخاب شد. سرخاب ابن محمد نیز دو سال بر این منطقه حکومت کرد. سرانجام این سلسله به وسیله اتابکان لر از میان رفت.

دوره غزنویان

غزنویان سلسله‏اى از پادشاهان ترک نژاد قرون 4ـ6 ه .ق هستند. دولت غزنویان در عهد سلطنت سلطان محمود غزنوى به اوج قدرت و عظمت رسید. در دوره سلطنت سلطان محمود دوران عظمت آل بویه نیز سپرى شده بود و قلمرو آن چندین بار مورد حمله سلطان محمود قرار گرفت. پس از مرگ سلطان محمود پسرش محمد به حکومت رسید که پس از چند ماه سلطان مسعود غزنوى او را خلع کرد و خود به سلطنت رسید. سلطان مسعود در استیصال آل بویه کوشید.

در سال 422 ه .ق تاش فراش از طرف سلطان مسعود غزنوى به حکومت جبل منصوب شد. پس از او چند تن دیگر به حکومت این منطقه رسیدند تا اینکه نوبت خاندان عیار شد.

خاندان عیار نزدیک به 130 سال بر قسمتى از لرستان حکومت کردند. ابوالشوک یکى از حکام دودمان بنى عیار بود که مدت 7 سال بر این قلمرو فرمانروایى کرد.

دوره سلجوقیان

دولت سلجوقى قدرت و پیشرفت خود را مدیون سپاهیگرى و جنگ آزمایى خود مى‏دانستند. به همین جهت سلاطین سلجوقى همواره فرماندهى سپاه و مقامات عالیه لشکرى را به غلامان ترک واگذار مى‏کردند. گروهى از این غلامان بر اثر لیاقت و کاردانى به درجات بالاترى نائل شدند. اینان اراضى را به رسم اقطاع از شاهان سلجوقى دریافت مى‏کردند. همچنین سرپرستى و تربیت شاهزادگان خردسال نیز به آنها واگذار مى‏شد. پس از گسترش قلمرو حکومت سلجوقى، نواحى مختلف به شاهزادگان خردسال واگذار مى‏شد و یکى از همین غلامان را به عنوان سرپرست، لله یا اتابیک را به همراه آنها مى‏فرستادند.

در اواخر دوره سلجوقى، اتابکان از ضعف و اختلاف امراى سلجوقى استفاده کردند و در نواحى مختلف کشور دولتهاى محلى تشکیل دادند که به اتابکان مشهور شدند. در لرستان هزار اسپیان یا اتابکان لرستان تشکیل شد.

قبل از به قدرت رسیدن اتابکان لر در دوره سلجوقیان، عده‏اى از امراى سلجوقى بر قسمتهایى از لرستان حکومت مى‏کردند که به برسقى مشهورند. برسقیان از حکام و عمال مشهور روزگار سلجوقیان بودند که کاملاً مطیع سلاجقه بوده‏اند. این خاندان قبل از حسام الدین شوهلى بر قسمت عمده لرستان فرمانروایى مى‏کرده است و سرانجام بوسیله ترکان آن سنقرى از میان رفته است.

تا سال 505 ه .ق لرها از خود فرمانروایى نداشتند. خراج و مالیات لرستان به بغداد فرستاده مى‏شد و اغلب در حیطه حکام عراق عجم بود تا زمانى که حسام الدین شوهلى یکى از امراى سلجوقى، فرمانرواى لرستان گردید.

در زمان حکومت حسام الدین شوهلى بر لرستان، شجاع الدین خورشید شحنگى قسمتى از لرستان را بر عهده داشت.

پس از مرگ حسام الدین، شجاع الدین بر تمام لر کوچک دست یافت و با طایفه خودش (جنگرودى) به جنگ پرداخت. در این جنگ او دژ سیاه را در مانرود تصرف کرد و بدنبال آن کلیه مانرود در اختیار او قرار گرفت.

شجاع الدین خورشید در سال 570 پایه حکومت اتابکان لر کوچک را مستحکم کرد و در غرب ایران حکومتى نیم مستقل تشکیل داد. در اواخر حکومت شجاع الدین، ترکان بیات به قلمرو حکومت وى حمله کردند و خسارات زیادى به جاى گذاشتند. شجاع الدین هم براى تنبیه آنها فرزندش بدر الدین را روانه بروجرد کرد.

در نبرد بین دو سپاه، سپاه اتابک لر پیروز شد و امیر بیات اسیر گردید و سرزمین او نیز ضمیمه اتابکان لر گشت. این اقدام بدر سبب شد که شجاع الدین او را به جانشینى خود معرفى نماید و این اقدام حسد سیف الدین را برانگیخت و سرانجام توانست با نیرنگ فرمان قتل او را از شجاع الدین بگیرد و او را به قتل برساند.

در سال 621 ه .ق شجاع الدین از دنیا رفت و سیف الدین رستم حاکم لر کوچک شد. او نیز توسط برادرش شرف الدین ابوبکر کشته شد و خود شرف الدین به جاى او نشست. پس از او عز الدین گرشاسف ابن نور الدین محمد به حکومت منطقه رسید. حسام الدین خلیل نیز از عراق براى تصرف حکومت منطقه با سپاهى انبوه عازم لرستان شد.

بین دو گروه جنگ درگرفت. سپاه حسام الدین فاتح بود و قلعه گریت به محاصره درآمد. حسام الدین پس از این پیروزى عازم خرم‏آباد شد و عده‏اى را جهت محاصره قلعه گریت فرستاد. حسام الدین ابتدا عز الدین را بخشید و یک سال بعد فرمان قتل او را صادر کرد.

با قتل عز الدین، همسر و فرزندانش به کردستان رفتند و از سلیمان شاه حکمران کرد تقاضاى کمک کردند. سلیمان شاه نیز سپاهى فراهم کرد و عازم لرستان شد. در این نبرد کردها شکست خورده و قسمتى از کردستان را نیز از دست دادند.

در این زمان خلیفه عباسى المستعصم بالله سپاهى را به کمک سلیمان شاه فرستاد و حسام الدین در این جنگ شکست خورد و به مغولان متوسل شد. مغول او را تحت حمایت خود گرفتند و او را به شمنگى لر کوچک منصوب کردند.

دوره مغول

در دوره المستعصم بالله، حکمران کرد تحت حمایت خلیفه عباسى به حکمران لرستان حمله کرد و او را مغلوب نمود و او نیز به مغولان متوسل شد و تحت حمایت آنان قرار گرفت و به شحنگى لر کوچک منصوب شد. بدین ترتیب لرستان عملاً در اختیار مغولان قرار گرفت. سلیمان شاه بار دیگر با سپاهى از نیروهاى خلیفه بر حسام الدین تاخت و او را در سال 640 ه .ق به قتل رساند. با مرگ حسام‏الدین، فرزندش بدرالدین از لرستان خود را به اردوى منگوقاآن رساند و از خان مغول کمک خواست. خان مغول نیز هلاکوخان را به ایران فرستاد.

هلاکو خان مغول در سال 652 ه .ق با سپاهى عظیم به ایران آمد. هدف اصلى او از آمدن به ایران، برانداختن اسماعیلیه بود. او در اوایل سال 655 عازم بغداد و دارالخلافه شد.

بدر الدین پسر حسام الدین نیز در فتح بغداد در رکاب هلاکو خان مغول بود. در این جنگ سلیمان شاه حاکم کردستان که در رکاب خلیفه عباسى بود، کشته شد. هلاکو خان در سال 656 بغداد را تصرف کرد و خلیفه عباسى، المستعصم بالله را به قتل رساند و به دولت 505 ساله عباسى پایان داد.

بعد از فتح بغداد و کشته شدن سلیمان شاه، بدرالدین به کردستان شتافت و زن و فرزندان شاه سلیمان را به اسارت برد و از سوى هلاکو خان نیز به حکومت لرستان منصوب گردید. او در سال 658 از دنیا رفت. پس از او، برادرش تاج الدین از سوى مغولان به حکمرانى لرستان انتخاب گردید. پس از مدتى بین او و عمال مغولان در لرستان اختلاف‏هایى پدید آمد و به علت عدم پرداخت مالیات مورد غضب پادشاه مغول قرار گرفت و به دستور خان مغول (آبا قاخان) در سال 667 ه .ق به قتل رسید.

پس از قتل او، خان مغول سرزمین لر کوچک را بین فلک الدین حسن و عزالدین حسین پسران بدر الدین تقسیم نمود. این دو حدود 15 الى 16 سال بر این منطقه حکومت کردند.

در سال 692 بین دو برادر جنگى درگرفت و هر دو در این جنگ کشته شدند. بعد از مرگ آنها، گیخاتون مغول بلاد لر کوچک را به جمال الدین خضر پسر تاج الدین سپرد.

او نیز در سال 693 توسط مخالفین کشته شد. پس از او حسام الدین عمر به حکومت منصوب گشت. سایر امراى محلى او را لایق حکومت ندانستند. لذا او ناچارا به سفر مکه رفت و صمصام الدین به حکومت رسید. پس از بازگشت او از سفر مکه، علیه صمصام الدین شروع به فعالیت نمود و بین آن دو جنگى رخ داد و صمصام کشته شد. در این سال خازان خان مغول نیز حسام الدین را به قتل رساند.

پس از او عزالدین محمود در صغر سن به حکومت لرستان منصوب شد. عموزاده او به نام بدرالدین مسعود با او معارض بود. سلطان محمد خدابنده او را به عنوان اتابک عزالدین منصوب کرد. عزالدین نزدیک به 11 سال بر این منطقه حکمرانى کرد.

پس از او همسرش ملکه خاتون به حکومت لرستان رسید و سپس برادر او عزالدین حسین عهده دار حکومت لرستان شد. در سال 720 او نیز درگذشت و فرزندش شجاع الدین محمود به حکومت رسید. دوران حکومت او مصادف با سلطنت سلطان ابو سعید بود. ظلم و ستم شجاع الدین باعث یک سلسله شورش‏هاى دامنه دار و طغیان‏هاى پى در پى گشت و در مناطق مختلف لرستان ناامنى و شرارت جایگزین آرامش شد. اعمال او نارضایتى مردم را در پى داشت و سرانجام بدست نوکرانش به قتل رسید. پس از او فرزندش ملک عزالدین به حکومت رسید. او سعى در جبران نابسامانى‏هاى گذشته را داشت. سال‏هاى آخر حکومت او مقارن با یورش تیمور بود.

دوره تیموریه

تیمور گورکان از نژاد مغول و از سوى مادر از اعقاب چنگیزخان‏مغول است. در سال 771 ه .ق در ماوراء النهر به سلطنت نشست و بعد از دفع مخالفان در ماوراء النهر به فکر جهان گشایى افتاد.

در سال 782 براى اولین بار به سوى ایران حمله ور شد. در طى چهار سال متوالى چهار لشکرکشى کوتاه به ایران انجام داد. در طى این لشکر کشى‏ها شهرهاى مختلفى چون سیستان، رى، سلطانیه و... غارت شدند.

در سال 788 مجددا تیمور به ایران تاخت و ابتدا به لرستان حمله ور شد و ملک عزالدین را مغلوب کرد. بروجرد و خرم‏آباد را ویران نمود و سپسس به آذربایجان شتافت. وقتى که تیمور به لرستان آمد، مردان دلاور آن مناطق را دستگیر و از بالاى کوه‏ها به ته دره‏ها پرتاب کرد. ملک عزالدین را نیز دستگیر و به سمرقند تبعید نمود.

با تبعید ملک عزالدین، مناطق لرستان دچار آشفتگى و نابسامانى شد. تیمور براى جلوگیرى از این آشفتگى، ملک عزالدین و فرزندش را آزاد کرد و به لرستان فرستاد و قرار شد که هر ساله خراجى را به خزانه شاه بفرستد. اتابک لر براى گرفتن مالیات قدرت زیادى نداشت و نمى‏توانست مالیات را بپردازد. از این رو محصلان مالیاتى تیمور به او پرخاش و بى احترامى مى‏کردند. این عمل مأموران تیمور خشم فرزند ملک عزالدین به نام سیدى احمد را برانگیخت و او در صدد قتل مأموران تیمور برآمد. اما مأمورین از این قصد آگاه شدند و او مجبور به فرار از لرستان شد. عمال تیمور نیز پدرش (ملک عزالدین) را دستگیر کرده و به قتل رساندند. پس از قتل ملک عزالدین، تا مدتها فرزندش سیدى احمد در مقابل فشار تیمور مقاومت کرد و مدتها در کوههاى اطراف استان پنهان بود.

بعد از مرگ تیمور در سال 807، سیدى احمد بر قلمرو پدر مسلط شد و تا سال 815 بر آن نواحى حکومت کرد. پس از او برادرش شاه حسین به حکومت رسید و قلمرو حکومتش را گسترش داد. سلاطین تیمورى چون وجودش را مزاحم مى‏دیدند به مقابله با او شتافتند و سعى کردند جلو گسترش قلمروش را بگیرند. وى نیز در سال 873 بدست ترکان بهار لو کشته شد.

 




موضوع مطلب :

پیوندها
لوگو
نویسنده و مدیر وبلاگ :مهدی رضایی
آمار وبلاگ
  • بازدید امروز: 6
  • بازدید دیروز: 10
  • کل بازدیدها: 81238