ایران این وبلاگ در مورد ایران و تاریخچه استان های ان است .(مازندران و تهران و خراسان رضوی و ...) سه شنبه 94 فروردین 18 :: 2:43 عصر :: نویسنده : mahdi rezaei
تاریخ چهارمحال و بختیارىوجه تسمیهدرباره وجه تسمیه چهارمحال و بختیارى نظریات مختلفى ابراز شده است. برخى معتقدند چون این ناحیه مشتمل بر محال چهار گانه لار، کیار، گندمان و میزدج، بوده به چهارمحال شهرت یافته است. درباره علت نامگذارى این منطقه به بختیارى در کتاب تاریخ بختیارى آمده است: «بختیارىها از نژاد یونانیان هستند و جمعى از یونانیان بعد از فتح این سرزمین در این منطقه ساکن شدند و نام بختیارى را نیز ایرانیان بومى بر آنان گذاشتند. چون معتقدند بودند در فتح ایران بخت یار آنها بوده است. از اینرو به بختیارى مشهور شدند. برخى از مورخین از رابطه لغوى بین بختیاریان و باکتریان استفاده کرده و بختیاریان را از نژاد باکتریان به حساب آوردهاند. سرزمین بلخ را در قدیم، باکتر، و مردم آن را باکتریان مىنامیدند. برخىهم بختیاریان را به باختریان نسبت دادهاند. باختر را نیز محلى بین عراق عجم،همدان، فارس و محل سکونت بختیاریان مىدانند. همچنین از قدیمىترین نوشتههاى تاریخى که مربوط به هرودت است چنین استنباط مىشود که بختیارىها از نژاد قدیم ایرانى هستند که از کوههاى آرارات و قفقاز به سوى مغرب حرکت کردند، عدهاى به جنوب رود جیحون (بلخ) رسیدند و چون اراضى آنجا را خوب، وسیع و بلامنازع یافتند در کنار نهر آبى که دهاز نامیده مىشد مسکن گزیدند که بعدها این محل را« بخت آر» نامیدند. به مرور بخت آر، به بختیار تبدیل شد. رویدادها و حوادث تاریخی در ادوار مختلفاستان چهارمحال و بختیارى قبل از دوره اسلامىدوران ما قبل تاریخ دوران ما قبل تاریخ که دوران سنگ یا عصر حجر نامیده مىشود، خود به سه دوره، سنگ قدیم یا پارینه سنگى، سنگ میانه و سنگ جدید یا نوسنگى تقسیم مىشود. در ابتداى این دوره بشر اولیه در غارها و شکاف کوهها زندگى مشقت بارى را ادامه مىداد و سپس در دوران نوسنگى غار را ترک کرده و راهى دشتها و جلگههاى حاشیه رودهاى پر آب شدند. از دوره پارینه سنگى در ایران، در کاوشهاى باستانشناسى غارى در تنگ پبده (کوههاى بختیارى، شمال شرقى شوشتر) ابزارها و سلاحهایى از سنگ ناصاف (چکش، پیکان، تیغه، و تبر سنگى) یافت شده است که قدمتشان به حدود 15 هزار سال ق.م مىرسد. صاحبان این آثار از راه شکار دسته جمعى و صید ماهى و گرد آورى ریشه و برگ گیاهان غذایى خود رابه دست مىآوردهاند. دوران تاریخى این دوره از اواخر عصر سنگ جدید آغاز مىشود و به آن عصر مفرغ نیز مىگویند. تمدنهاى کهن بشرى در این دوران شکل گرفته است. در سال 1367 ه .ش هیأت اعزامى از سازمان میراث فرهنگى کشور شش مورد گمانه زنى بر روى تپه موسوم به گورکاى واقع در شهرک ـ 5 کیلومترى شهرکرد ـ انجام داد که بر اساس آن این محل حداقل در هزاره پنجم قبل از میلاد مسیح محل سکونت بشر بوده است. بقایاى معمارى درساخت دیوارهاى خشتى به صورت کاملاً گویا بیانگر پیشرفت در تمدن ساکنان منطقه بختیارى در دوران ماقبل تاریخ مىباشد. بنابر شواهد باستانى حداقل در هفت هزار سال قبل گورکاى تپه شهرک به عنوان پل ارتباط گسترش فرهنگ و تمدن شوش به فلات مرکزى ایران ایفاى نقش مىنموده است. دوره عیلامیان چهارمحال و بختیارى در دوران عیلامىها تحت قلمرو آنان و جزء ایالت بزرگ انشان یا انزان (ایذه کنونى) و قسمتى از ایالت پارسوماش بوده که از طریق جاده باستانى عیلام به نواحى مرکزى ایران (کیبانه ـ اصفهان) وصل مىشده است. در زمانهاى قدیم عیلام به مملکتى که از ولایات خوزستان، لرستان، پشتکوه و کوههاى بختیارى ترکیب شده بود، گفته مىشد. بر اساس شواهد تاریخى و نظر محققین تمامى استان چهارمحال و بختیارى در ایالت عیلام واقع بوده است. دوره هخامنشیان دولت هخامنشى در حدود 600 سال قبل از میلاد مسیح پاگرفت و بر نواحى وسیعى از فلات ایران و آسیا سلطه پیدا کرد. آنها سرزمین آنشان (آنزن) را که در شمال خوزستان قرار داشت به تصرف خود در آوردند. حکومت بر سرزمین انشان، پارسها را با تمدن عیلامىها آشنا ساخت، آنها خط میخى را از عیلامىها آموختند. کتیبههاى به جامانده از هخامنشیان ونوشتههاى کول فره (ایذه) هر دو با خط میخى نوشته شدهاند. این خود نشان دهنده این است که تمدن هخامنشى تا حد زیادى متأثر از تمدن عیلام بوده است. هنگام حمله جیش پیش یا چادس پسر هخامنش به سرزمین آنزان (بختیارى) دلاور مردان بختیارى مقاومت چشمگیرى از خود نشان دادند، با این وجود جیش موفق شد با تکیه بر سپاهیان ورزیده و بى شمارش که در آن زمان بزرگترین و شجاعترین لشگر جهان راتشکیل مىدادند سرزمین بختیارى را تصرف نمایند. پس از جیش، کورش هخامنشى فرمانرواى این مناطق شد. در این دوران این سرزمین که بر اساس تقسیمات جدید کشورى داریوش، یکى از 21 ساتراپ نشین (استان) ایران محسوب مىگردید و شاهد قدرت و تحرک والاى مردمان خود شد. این امر با شرکت و رشادتهاى عشایر سلحشور این منطقه در سواره نظام خشایار شاه به هنگام وقوع جنگهاى بزرگ او به خوبى نمایان شد. تصرف سرزمین بختیارى بدست هخامنشیان باعث ادغام نیروى عظیم بختیارى در سپاه هخامنشى شد. که بعدها در فتوحات و کشور گشایى دولت شاهنشاهى هخامنشى سهم بسزائى ایفا کردند. انتخاب رزمندگان بختیارى در لشگریان هخامنشى تازمان داریوش سوم، آخرین پادشاه هخامنشى، ادامه داشت. یکى از رزمندگان بزرگ بختیارى در سپاه هخامنشى سردار نامى تاریخ ایران و فرزند برومند بختیارى، آریوبرزن بود که توانست رشادتهاى کم نظیرى را از خود بروز دهد. عدهاى از صاحب نظران آوردهاند: آریو برزن در خاک بختیارى خروج کرد و با حمله برق آسا به کمک سربازان خود ضمن متوقف کردن سپاه اسکندر ضربات سنگین و تلفات فراوانى را به آنان وارد کرد. مقاومت شجاعانه آریو برزن و سپاهیانش باعث شد بختیاریها تا انتهاى ضلع شرقى کوه منگشت پیشروى نمایند. ولى بدلیل فزونى لشگر اسکندر و همچنین راهنمایى یکى از اسیران ایرانى، آریو برزن شکست خورد و مملکت ایران به تصرف پادشاه کشور گشاى یونان، اسکندر مقدونى افتاد و سلسله هخامنشى که زمانى طولانى مرکز ثقل جهان بود سقوط کرد. دوره سلوکیان و اشکانیان بعد از اسکندر مقدونى سلوکیان در ایران قدرت رابدست گرفتند. در این میان دو خاندان قارن و اشکانى مانع قدرت یابى کامل سلوکیان شدند و از شکل گرفتن حکومت آنها جلوگیرى کردند. خاندان قارن با نفوذ و قدرتیکه در قبیله خود داشتند توانستند سرزمینهاى فراوانى را از دست یونانیان (سلوکیان) خارج کرده و به تأسیس سلسله اشکانى نیز کمک کردند. درایت فکرى و توان جنگى خاندان قارن «بختیارىها» بود که همراه با دیگر سپاهیان ایران توانست عرصه را بر سلوکیان تنگ کرده و تسلط فکرى و توان کافى براوضاع مملکت را از آنان سلب نماید. بنابراین فرصتى مناسب براى خاندان قارن (بختیاریها) و قبیله آنها بوجود آمده بود که توانستند با استفاده از آن، با جمع آورى و سازمان دهى سپاه خود به عنوان یک قدرت بزرگ در مقابل سلوکیان قد علم کنند و با پیروزى چشمگیر در برابر آنان موجبات ضعف و انحطاط سلوکیان را فراهم آوردند. از سوئى با بدست آوردن ایالات مختلف فرمانروایى آنها را نیز در دست گرفتند. بنابراین پس از سقوط سلوکیان و روى کار آمدن اشکانیان بختیاریها با پیشینه خوبى که در به ثمر رسانیدن این سلسله داشتند مىبایست از جایگاه ویژهاى برخوردار باشند. آنان با استفاده از مقام و محبوبیت خود در بین بزرگان اشکانى به آبادانى در منطقه بختیارى پرداختند از جمله این آبادانىها مىتوان از ایجاد جاده دزپارت (سپارد کنونى) که ایذه را به چهارمحال و بختیارى و سرانجام به اصفهان وصل مىکرد نام برد. دوره ساسانیان پس از سقوط سلسله اشکانیان و به قدرت رسیدن دولت ساسانى و تشکیل حکومت واحد، مملکت از دست قدرتهاى محلى «ملوک الطوایفى» بیرون آمد، لذا قدرت بختیاریها نیز به قبیله خود محدود شد و آنها در محدوده جغرافیایى سکونت خویش، در کوههاى زاگرس و بخش عظیمى از دشتهاى خوزستان به حیات خود ادامه دادند. بختیارىها با توجه به روحیه جنگاورى و جنگجویى که داشتند در عصر ساسانیان بى نقش نبودند و همراه سپاه ساسانى پیش تاز بودند و دلیرانه در جنگهاى طولانى با امپراتور روم و سایر کشورهاى بیگانه جنگیدند در همین راستا مىتوان به کار نامک شاهپور ذوالاکتاف اشاره کرد که در خرابههاى تیسفون بعد از هزار ششصد سال توسط باستان شناسان از داخل صندوقى به دست آمده که درآن از درایت فکرى فرزندى از تبار ایل رشید بختیارى به نام بهمن انشانى (آنزانى) سخن به میان آورده شده است. دوره پادشاهى ساسانیان، اگر چه کارنامهاى درخشان از ظهور شهرهاى آباد و اقتصاد شکوفا را ارائه داد. اما اعتقاد و تکیه شدید آنان به امر زراعت ـ که ریشه در اعتقادات مذهبى دین زرتشت داشت ـ این منطقه کوهستانى که از فقر زمینهاى مسطح و قابل کشت رنج مىبرد را از حیطه توجه و اهمیت دربار ساسانى دور نمود و این سرآغاز دوران تاریک رکورد و عقب ماندگى اجتماعى سرزمین بختیارى گردید. در نهایت این امر، به چند پارگى این سرزمین و پیوستن هر بخش آن به یکى از استانهاى حاصلخیز مجاور آن (پارسه، خوزیا، اصفهان) انجامید. البته با وجود شرایط سخت منطقه، ساسانیان در جهت رونق زراعت در این منطقه تلاش زیادى انجام دادند به طورى که دامنه این اقدامات به کوههاى زاگرس نیز رسید. آنها دامنه درهها و کوهها را آباد کردند و نظام آبرسانى را گسترش دادند و امروز، به همین سبب، در تمام نقاط بختیارى آثارى از تراکم جمعیت مشاهده مىشود. امروزه آثار و ابنیه متعددى در نقاط مختلف چهارمحال و بختیارى وجود دارد که مىتوان حدس زد متعلق به دوره ساسانیان باشد. از آن جمله این آثار مىتوان به آتشکده لردگان، تونل باستانى و آثار دژى که در ارتفاعات جنوب روستاى ده چشمه از توابع بخش میزدج قرار دارد، اشاره کرد. دوره اسلامىسلسله ساسانى پس از 426 سال حکومت در سال 31 ه .ق به دست مسلمانان منقرض گردید. فاتحان مسلمان از سرزمینى روبه ایران نهادند که با دشتهاى کویرى و هموار عربستان احاطه گردیده بود. این عامل مهمى گردید تا این مهاجمان پس از استیلابر ایران، به اقامت در دشتهاى هموار و جلگهاى این منطقه رغبت بیشترى نشان دهند. در نتیجه مناطق کوهستانى زاگرس (بخصوص کوههاى بختیارى)، به سبب ناسازگارى شرایط زیستى با نوع زندگى اعراب، تا حدى از دایره اهمیت و توجه خلفاى عرب دور ماند. از اولین مورخینى که به هنگام بیان حوادث و تحولات ناشى از هجوم اعراب، اشارهاى به مردم کوه نشین این منطقه نمودهاند، طبرى و احمد بن یحیى بلاذرى بودهاند که ضمن توصیف پیروزى لشکریان اسلام در تسخیر ایذج (ایذه فعلى)، از همکارى کوه نشینان «کرد» مجاور با مدافعان این شهرها نیز سخن راندهاند. در این منطقه تاروى کار آمدن دیلمیان در اواسط قرن سوم هجرى هیچ نشانهاى از یک نوع حکومت محلى در نواحى زاگرس مرکزى در دست نیست. در عهد دیلمیان نواحى چهارمحال و بختیارى که به مرکز حکومت دیلمیان (اصفهان) نزدیک بود تحت تسلط حکومت این سلسله قرار گرفت. در قرون اولیه اسلامى این حدود تا پیرامون گلپایگان در کتب تاریخى به نام جرفادقان یادشده و در دوران دیالمه، غزنویان، خوارزمشاهیان، مغولان و اتابکان امیر نشین بوده است. در این زمان به دو قسمت سردسیرى و گرمسیرى تقسیم گردیده و نویسندگان اسلامى در آثار خود به نامهاى مختلف جبل، میزدج، و گندمان از آن یاد کردهاند. برخىبر این باورند که مأمون خلیفه عباسى گروهى از اکراد را به این منطقه کوچانده که جمعى از آنان در ایذه و عدهاى نیز در حدود گندمان ساکن شدند. در دوران حکومت دیالمه یکى از سرداران شیعى بنام «بکرد شیر باریک» فرماندهى این سرزمین را عهده دار بوده و از اینرو این منطقه به «بکرد شیر باریک» معروف شده است. در حدود سال 300 ه .ق لرستان عملا به دو منطقه «لرکوچک» و «لربزرگ» تقسیم گردید و دو برادر زمام امور این بخش را عهده دار بودند و حد فاصل و مرزهاى حوزه قدرت هر دو قسمت لرنشین به وسیله رودخانه دز از حوالى بروجرد تا دزفول مشخص مىگشت. قسمت غربى منطقه لر نشین به لر کوچک شهرت داشت که امروزه در غرب ایران به لرستان موسوم است و قسمت شرقى لُر بزرگ (بختیارى) نامیده شد که منطقه وسیعترى را شامل مىشده است. در اوایل قرن ششم هجرى، این منطقه شاهد بلوغ و قدرت یابى قبایلى گردید که جذب زبان، آداب و سنن کهنسال این سرزمین گردیدند و توانستند براى یافتن مراتع و زمینهاى سر سبز بیشتر به مبارزه با اقوام همسایه بپردازند. دوره سلجوقى پهناورترین حکومتى که بعد از اسلام در ایران تشکیل گردید حکومت سلجوقیان بود. آنها در سال 430 ه .ق سلطان مسعود غزنوى را شکست دادند و گرگان و طبرستان را متصرف شدند. سپس نواحى مرکزى و غربى ایران را که در دست شاهزادگان آل بویه بود به چنگ آوردند و حکومت خود را تا شام گسترش دادند وخلیفه بغداد را مطیع خود ساختند. سلجوقیان براى اداره نواحى گوناگون قلمرو خود بخصوص نواحى تازه فتح شده، یکى از شاهزادگان جوان سلجوقى را به حکومت آنجا منصوب مىنمودند. از طرف دیگر بخاطر آنکه این شاهزادگان از امور کشور دارى بىاطلاع بودند شخصى را با لقب اتابک (پدربزرگ) به همراه آنان اعزام مىکردند. اتابک وظیفه داشت اولا ناحیه مربوط به خود را براى شاهزاده سلجوقى اداره نماید و ثانیا او را براى کشور دارى آماده سازد. بر این اساس اتابک داراى اختیارات بسیار بود و عملا همه کارها بدست او انجام مىگرفت. در بسیارى از نواحى قلمرو سلجوقیان اتابکان در نظر داشتند یا خود حکومت را بدست گیرند و یاشاهزاده تحت سرپرستى خود را مستقل نمایند. حمدالله مستوفى در تاریخ گزیده در شرح تاریخ این قوم آورده است: که در سال 500 ه .ق قریب صد خانوار کرد از جبل السماق شام (نام کوه ونجدى در حلب) به سبب وحشتى که ایشان از مهتر خود داشتند، به لرستان پناه آوردند و در خیل احفاد محمد بن خورشید که از وزراء بود، در آمدند. بزرگ این قوم کرد ابوالحسن فضلویه بود که فرزندى شجاع داشت به نام «ابوطاهر» که ملازمت اتابک سنقر را اختیار کرد. در آن زمان میان اتابک سنقر و حکام شبانکاره خصومت و دشمنى وجود داشت. بدین لحاظ اتابک، ابوطاهر را با سپاهى عظیم به جنگ آنها فرستاد. ابوطاهر بر مخالفین غلبه کرد و پیروزمندانه به فارس بازگشت. اتابک سنقر او را تحسین نموده و گفت از من چیزى بخواه. ابو طاهر گفت اگر اجازه دهى به لرستان بروم و آن ولایت را تحت اختیار و سلطه جنابعالى در آورم. اتابک او را لشکر داد و به لرستان فرستاد. ابو طاهر توانست ملک لرستان را در اختیار بگیرد و چون تمکین و استقرار یافت هوس استقلال کرد وخود را اتابک خواند. وى در سال 555 ه .ق در گذشت و پسر وى اتابک هزار اسب جانشین پدر شد. هزار اسب، ضمن تعیین ایذج «ایذه فعلى» به پایتختى خویش یکپارچگى را به سرزمین لر باز گردانید. به طورى که دامنه حکومت او از دشت خوزستان در غرب، تا فیروزان (فلاورجان فعلى) در چهار فرسخى اصفهان در شرق، امتداد یافت. هزار اسب براى جبران سالها رکود و عقب ماندگى اجتماعى سرزمین لر، شروع به تعمیر واحداث راههاى باستانى، بناى مدارس و بنیاد شهرهاى متعددى در این سرزمین کرد. شهرکرد (دهکردسابق) مرکز استان چهارمحال و بختیارى در زمان او بنا شد. شکوفایى فرهنگى و پیشرفتهاى اقتصادى و نظامى اتابکان سبب شد تا اقوام دیگرى از سرزمینهاى دور و نزدیک به سوى این دیار بشتابند. در سفرنامه لرستان، نام بیست و هشت قبیله عرب آمده است که در میان آنها به طوایف عقیلى، هاشمى، بختیارى، مختارى، جوانکى، مراسلى، گوتوند، جانکى، سیراوى و مماسنى (ممسنى) بر مىخوریم. دوره مغول چنگیزخان مغول در سال 616 ه .ق در زمان سلطان محمود خوارزمشاه و در زمان اتابک هزار اسب والى لرستان به ایران حمله کرد. حمله مغول وحشیانهترین و زیانبارترین حمله به ایران بوده است. در حمله مغولان سلطان محمد خوارزمشاه بدون هیچ استقامتى پابه فرار گذاشت. اما پسرش سلطان جلال الدین در مقابل هجوم مغولها استقامت چشمگیرى از خود نشان داد. ولى او هم سرانجام از مغولها شکست خورد و قسمت اعظمى از خاک ایران بدست مغولها افتاد. در سال 656 ه .ق سلسله خلفاى عباسى، با فتح بغداد به دست هلاکوخان نواده چنگیز، برچیده شد. هلاکوخان در سالهاى حکومتش در ایران دولت ایلخانان مغول را تشکیل داد. در سال 691 ه .ق قبیله چادر نشین لر (بختیارى) به قیام بزرگى علیه مغولها دست زدند و حتى شهر اصفهان را از اشغال مغولها بیرون کردند. مقاومت خستگى ناپذیر دلیر مردان بختیارى در مقابل هجوم بیگانگان به ویژه هجوم وحشیانه و خونخوار مغول، قابل تحسین است. مغولها در کشور گشایى و غارت سرزمین دیگران با تبحرى که در جنگ و گریز داشتند موفقیتهاى بسیارى به دست آوردند. ولى با وجود حملات پى در پى به قلمرو بختیارى باز نتوانستند سرزمین بختیارى را تسخیر کنند. از آنجا که سرزمین بختیارى قسمت اعظمى از کشور پهناور ایران را شامل مىشد، مغولها تسلط بر آن را در اهداف خود گنجانده بودند، ولى روحیه دلیرى، عشق به وطن و همبستگى قوم بختیارى، آنان را ناکام ساخت. افتخار استقامت در مقابل حمله مغول برگ زرینى بود که بختیارىها نصیب تاریخ کشور خود ساختند.
موضوع مطلب : پیوندها
لوگو آمار وبلاگ
|
||