سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
ایران
این وبلاگ در مورد ایران و تاریخچه استان های ان است .(مازندران و تهران و خراسان رضوی و ...)
یکشنبه 94 فروردین 16 :: 2:28 عصر ::  نویسنده : mahdi rezaei

تاریخ هرمزگان

وجه تسمیه

از همان زمانى که پارسى‏ها به لب دریاى جنوبى رسیده‏اند، یعنى از هزاره دوم پیش از میلاد، مى‏بایست نام این دریا را دریاى پارس یا خلیج‏فارس گذاشته باشند. زیرا از نخستین روزى که نام این دریا در اسناد معتبر تاریخى آمده است تا امروز همواره آن را به همین نام خوانده‏اند و در سراسر جهان متمدن همیشه به هر زبانى این نام رواج داشته است.

پیش از آن که آریائى‏هاى ایران، بر فلات ایران تسلط پیدا کنند، آشوریان از این دریا در کتیبه‏هاى خود به نام «نار مرتو» که به معنى رود تلخ است یاد کرده‏اند و این کهن‏ترین نامى است که از خلیج‏فارس در 2500 سال پیش به جاى مانده است. در کتیبه‏اى که از داریوش کبیر در تنگه سوئز به دست آمده به نام «دراپاتیا هخاپارسا آتى» یعنى دریائى که از پارس مى‏رود خوانده شده است.

«استرابون» جغرافیدان یونانى که در نیمه آخر قرن قبل از میلاد مى‏زیست، محل سکونت اعراب را منطقه‏اى بین خلیج عرب (بحر احمر) و خلیج‏فارس ذکر کرده است.

بطلمیوس کلودیوس پتوله مائوس بزرگترین عالم هیئت و جغرافیاى قرن دوم میلادى در کتاب بزرگى که در عالم جغرافیا نوشته از این دریا به نام «پرسیکوس سینوس» (خلیج‏فارس) یاد کرده و این اصطلاح بعدها به «سینوس پرسیکوس» تغییر یافت و مصطلح شده است. در منابع تاریخى و جغرافیاى دوره اسلامى، تحت عناوینى از قبیل «بحر فارس»، البحر الفارسى، «الخلیج الفارسى» و «خلیج‏فارس» از این دریا نام برده شده است.

احتمالاً چون دریاى پارس جزیى از سرزمین پارس بوده است به دریاى پارس و بعدا خلیج‏فارس مشهور شده است. ابوالقاسم محمد بن حوقل بغدادى در کتاب صورة الارض ضمن شرح سرزمین فارس نوشته است: «اما دریاهاى آن، بزرگترین دریاها همان دریاى فارس است که به نام آن سرزمین معروف است.»

مصطفى بن عبدالله کاتب چلبى قسطنطینى مشهور به حاج خلیفه در کتاب جهان نما نوشته است: «بحر فارس ـ به این دریا سینوس پرسیفوس مى‏گویند به مناسبت آنکه در مشرق آن فارس واقع است آنرا ماره پرسیقوم (دریاى فارس) نیز مى‏گویند.»

کلیه مورخان و جغرافیدانان جهان، چه در دوران وسطى و چه در قرون باستان و دوره معاصر از خلیج‏فارس به اسامى «دریاى پارس»، «خلیج‏فارس» و یا «خلیج العجم» و امثال آن یاد کرده‏اند. مستندترین دلیل بر این ادعا آثار کتب و نقشه‏هایى است که از آن برجاى مانده است.

نام هرمز نیز نام بندرى در کنار خلیج‏فارس بوده است که نام آن به بانى آن یعنى هرمز ساسانى نسبت داده شده است. تنگه هرمز نیز نام خود را از آن گرفته و به علت نزدیکى این جزیره با تنگه به همین نام خوانده شده است.

نام تنگه و شهر هرمز از واژه «اُرمزد» یا «هورمزد» به معنى خداى یگانه یا سرور دانا گرفته شده است. نام این استان از نام شهر یا تنگه هرمز گرفته شده است. هرمزگان از دو پاره «هرمز» و «گان» تشکیل شده است که به معنى سرزمین هرمز مى‏باشد.

در سال 1355 ه .ش بنا به پیشنهاد وزارت کشور به هیئت وزیران نام استان ساحلى شامل «بنادر، جزایر خلیج‏فارس و دریاى عمان» را به استان هرمزگان تغییر یافت که بیشترین علت انتخاب واژه هرمزگان به مناسبت نام «هرمز» و به خاطر موقعیت حساس «تنگه هرمز» که براى ایران ارزش حیاتى خاص دارد و نیز به خاطر وضعیت جغرافیایى این استان که کاملاً در مقابل دهانه هرمز قرار گرفته، انتخاب شده است.

شهر بندرعباس در سال 1023 ه .ق به فرمان شاه عباس اول صفوى ساخته شد و سلطان صفوى نام خود را بر این بندر گذاشت. اما ناحیه بندرعباس از لحاظ تاریخى قدمت زیادى دارد. بندرعباس نزدیک دهکده‏اى به نام «شهرو» واقع شده است. در اوایل قرن هشتم هجرى که نام جزیره کنونى هرمز از جردن به هرموز تبدیل گردید نام جردن به «شهرو» تغییر یافت و بعدا به گمرو یا گامبرون تغییر یافت.

در دوره صفویه شاه عباس اول امکانات زیادى را به بندر گمبرون اختصاص داد و آن بندر را توسعه و رونق بخشید و این شهر بندرى را به نام خود بندرعباس نامید.

پیشینه تاریخى

جغرافیاى تاریخى استان هرمزگان با تاریخ و جغرافیاى خلیج‏فارس درهم آمیخته است. تا قرن چهارم پیش از میلاد، مدارک پراکنده‏اى بر پایه نوشتارهاى تاریخ نگارى یونانى در خلیج‏فارس وجود دارد. ظاهرا در دوران بسیار کهن، اقوامى در سواحل غربى خلیج‏فارس و دشت‏هاى جنوبى و غربى ایران مى‏زیسته‏اند. شواهدى نیز مبنى بر پیدایش و توسعه دریانوردى در آن دوران وجود دارد. از جمله مى‏توان به دریا نوردى بابلیان در قرن هفتم پیش از میلاد، در خلیج‏فارس اشاره کرد.

رویدادها و حوادث تاریخی در ادوار مختلف

قبل از اسلام

عیلامیان

در اوایل هزاره سوم یا اواخر هزاره دوم ق.م سلسله‏اى جدید در عیلام ظهور کرد که پادشاهان آن خود را «پیامبر خدا» و «پدر و شاه» مى‏خواندند. آنها بر منطقه وسیعى از دشت‏ها و کوه‏ها، شامل بخش‏هاى مهمى از سواحل خلیج‏فارس حکومت مى‏کردند. در اواخر سده 14 ق.م عیلام از گرفتارى‏هاى بابل در جنگ با آشور استفاده کرد و خود را مستقل خواند و به رهبرى «پاهیرایشان» سلسله‏اى جدید تشکیل داد.

این سلسله که پادشاهى چون «شوتروک ناخونسته»، «کوتیز ناخونسته» و «شیلهک این شوشیناک» داشته است، عیلام را به اوج عظمت مادى و معنوى رساند. در منبعى دیگر در این باره چنین آمده است: «پیش از آن که هخامنشیان به خلیج‏فارس دست یابند، این منطقه تحت فرمانروایى الامى‏ها (عیلامى‏ها) بود. نامهاى خارک، چارک، لارک، جاسک، کیش، تمب، لنگه، قشم و جز اینها از زمان الامى‏ها به جاى مانده است.» بنابر تحقیقاتى که به عمل آمده، تپه‏هاى سبز آباد واقع در شبه جزیره‏هاى بوشهر، در قدیمى‏ترین ازمنه‏ى تاریخى مسکونى بوده و دامنه‏هاى تمدن آن تا حوالى بندرعباس و اراضى حاصلخیز دشت میناب مى‏رسیده است.

مادها

مادها قومى آریایى نژاد بودند که در آغاز سده هشتم پیش از میلاد، دولت ماد را تشکیل دادند. «ورگان» بر این باور است که مادها در 2000 سال قبل از میلاد به ایران آمدند و چون نتوانستند بر دولت مقتدر آرارات پیروز شوند سرزمین‏هایى را اشغال کردند. دولت ماد در زمان سلطنت اووخشتره به اوج عظمت و قدرت رسید و حدود آن از شمال به ارمنستان، از جنوب به خلیج‏فارس، از غرب تا رود قزل ایرماق در آسیاى صغیر و سرزمین‏هاى آشور، از جنوب غربى تا بابل و از شرق تا انتهاى کویر لوت و به قولى تا جیحون (به جز سواحل جنوبى بحر خزر) امتداد پیدا کرد. در پانزده کیلومترى شهر قشم در مسیر راهى که به منطقه باستانى خربز یا خربس و سپس به بندر سوزا منتهى مى‏شود، یک رشته کوه طولانى وجود دارد که در دل آن معمارى صخره‏اى شگفتى قرار دارد. بررسى اجمالى و جزئیات داخلى آن، نشانگر احداث آن در دوره مادها است. این مجموعه، از نظر نما سازى، با معبد یا آرامگاه صخره‏اى «کلات خور موج» در دامنه کوه مُند بوشهر شباهت بسیار دارد.

هم جوارى این محل با شهر باستانى خربز نشان مى‏دهد، در دوره مادها یک تمدن بزرگ و پیشرفته در جزیره قشم در این استان وجود داشته است. در دوره مادها و به ویژه در زمان سلطنت «هوخشتره» جزیره ابو موسى به همراه سایر جزایر دریاى پارس، جزو یکى از ایالت‏هاى جنوب غربى و سپس جزو ساتراپ (استان) چهاردهم دولت ماد به نام «درنگیانه» و بخشى از کرمان بوده است.

هخامنشیان

پارس‏ها، یکى از شاخه‏هاى اصلى اقوام آریایى بودند که همزمان با مهاجرت اقوام دیگر آریایى، وارد فلات ایران شدند. تاریخى ورود آنان به فلات ایران روشن نیست ولى مى‏توان گفت در سالهاى اول هزاره نخست قبل از میلاد با سایر قبایل آریایى از جمله مادها در فلات ایران به سر مى‏بردند. کوروش بزرگ بنیانگذار شاهنشاهى ایران در سال 553 ق.م، بر علیه آژدى دهاگ یا آشیاگس جد مادرى خود و آخرین پادشاه ماد قیام کرد و او را در نزدیک شهر پاسارگاد شکست داد و به حکومت این دولت در سال 550 ق.م پایان داد و متصرفات آن را تحت تصرف خود درآورد.

داریوش هنگامى که در مصر بود فرمان داد کار حفر ترعه نیل به دریاى سرخ را دنبال کنند. این ترعه محققا راهى بوده است به جاى ترعه سوئز امروز، تا بتوان از خلیج‏فارس و دریاى عمان و از راه دریاى سرخ مستقیما به مصر و مدیترانه دست یافت. در روزگار هخامنشیان جاسک جزو قلمروى آنان بود و بندرى آباد و پرجمعیت بوده است. در زمان سلطنت هخامنشى‏ها در ایران به کشتیرانى خلیج‏فارس شکست عمده وارد آمد و علت اصلى آن این بود که بازرگانان صور از زمان بخت النصر بازار بابل را ترک گفته و متوجه بحر احمر (دریاى سرخ) گردیده بودند. در این روزگار جزایر خلیج‏فارس از جلمه جزیره ابو موسى در این استان به موجب بند 6 ستون اول کتیبه بیستون جزو استان پارس بوده است.

بندر لنگه در روزگار هخامنشیان «گوگانا» نام داشته است. اگر گوگانا، بندر لنگه کنونى باشد تاریخ بناى این بندر از روزگار هخامنشیان تا امروز به بیش از 2500 سال مى‏رسد. در طول دوران هخامنشیان خلیج‏فارس در حقیقت مرکز بزرگترین نیروى دریایى جهان آن عصر به شمار مى‏رفت و جزایر مهمى چون قشم، لارک، هنگام، کیش و هرمز به عنوان مراکز قدرت عظیم دریا نوردى بود که شاهراه‏هاى دریایى و تجارتى و نظامى شرق و غرب را اداره مى‏کرد.

دوره اسکندر

اسکندر در سال 334 ق.م از تنگه دار دانل گذشت و وارد آسیاى صغیر شد. نخستین نبرد او با ایرانیان در کنار رود گرانیک اتفاق افتاد و اسکندر در این جنگ پیروز شد و سپس سارد پایتخت لیدى را تصرف کرد. درگیرى بعدى سپاه او با ایرانیان در نزدیکى ایسوس در کنار خلیج اسکندرون بود. در این درگیرى زن و فرزند و مادر داریوش هخامنشى به اسارت درآمدند. اسکندر پس از فتح سوریه، فینیقیه، شهرهاى صور و صیدا و مصر به فارس آمد و تخت جمشید را به آتش کشید.

سپس همدان و خراسان را تصرف نمود و از آنجا رهسپار هند گردید و پس از فتح آنجا از جنوب ایران به بابل بازگشت. در سال 326 ق.م اسکندر آماده مراجعت به ایران شد و نیار خوس را مأمور سفر دریایى به ایران نمود. او در تابستان همان سال سفر دریایى خود را آغاز کرد. او در ضمن این مسافرت اغلب نواحى خلیج‏فارس را سیاحت نمود و سرانجام در رودخانه کارون در اهواز به اسکندر پیوست. اسکندر در اندیشه کشتیرانى در اطراف عربستان از خلیج‏فارس تا بحر احمد بود. او هیأتى را براى سیاحت در خلیج‏فارس اعزام نمود و به نیار خوس مأموریت داد که در اطراف شبه جزیره عربستان سیاحت کند.

اشکانیان

طوایف پارت بر ضد حکومت جانشینان اسکندر قیام کردند و در سال 250 ق.م به رهبرى اشک اول بر حکام محلى سلوکیان در پارت شوریدند و پس از غلبه بر عمال آنان از دولت سلوکى جدا شدند و حکومت جدیدى به شیوه‏اى ایرانى در آن سرزمین بنیاد نهاد که به دولت اشکانى موسوم گشت. دولت پارت در زمان سلطنت مهرداد اول (171ـ138 ق.م) به دولتى بزرگ مبدل شد. در زمان حکمرانى وى سراسر پارت یا به دیگر سخن تمامى ایران کنونى و بین النهرین، تحت حکومت اشکانى درآمد و تمامى بنادر و جزایر دریاى پارس تحت حکومت این سلسله قرار گرفت. در دوران اشکانیان بندر جاسک از لحاظ دریانوردى داراى جایگاه استراتژیک مهمى بوده است.

دوره ساسانى

اردشیر بابکان در سال 226 میلادى پس از تسلط بر کرمان و خوزستان و اصفهان و عمان و مزن، تیسفون پایتخت اشکانیان را تصرف کرد و حکومت ساسانى را بنیان نهاد. اردشیر بابکان چندین بندر در خلیج‏فارس و کرانه‏هاى آن ایجاد و یا آباد نمود و دریاى مکران و خلیج‏فارس مرکز فعالیت بازرگانى گردید و کشتى‏هاى ایران حتى تا بنادر چین رفت و آمد مى‏کردند. اردشیر بابکان چون دید که رومیان از راه دریا با جزایر سراندیب و مالبار و سواحل هند روابطى برقرار کرده‏اند و نیروى تجارى و نظامى روم رفته رفته زمام داد و ستد را از دست ایرانیان مى‏ربایند. بنابراین او لازم دید که کرانه‏هاى خلیج‏فارس را به چنگ آورد و حکومت‏هاى مسقط و الخضر را که سد راه او بودند از میان برد. سپس کرانه‏هاى خلیج‏فارس را با دقتى خاص زیر نظر گرفت و تکیه گاه‏ها و بنادر متعدد ساخت و به تشکیل و تکمیل بحریه ایران پرداخت.

اردشیر بابکان در سال 240 میلادى از دنیا رفت و فرزندش شاپور اول به جاى او نشست. شاپور پس از فتح حران، شهرهاى کرمان، خوزستان، عمان و مکران و... را تصرف کرد. در زمان هرمز دوم ساسانى اعراب بحرین (احساء) به مرزهاى ایران (سواحل خلیج‏فارس) حمله کردند و آنجا را اشغال نمودند. هرمز ساسانى در سال 310 .م در طى نبرد با اعراب بحرین کشته شد. در این سال که هنوز شاپور دوم به دنیا نیامده بود، به پادشاهى انتخاب شد و تاج پادشاهى در خوابگاه ملکه و بر بالاى سر او آویخته شد. او در سن 16 سالگى زمام امور را به دست گرفت و اعراب متجاوز به سواحل خلیج‏فارس را به کیفر رساند. او بسیارى از اعراب کرانه‏هاى باخترى خلیج‏فارس را کوچانید و به جاى آنها ایرانیان را جایگزین کرد. او به بنیان گزارى نیروى دریایى ایران در خلیج‏فارس همت گمارد و فرزندش را فرمانرواى خلیج‏فارس نمود و جایگاه او را در بحرین قرار داد. در سال 531 .م خسرو انوشیروان به پادشاهى رسید.

در زمان سلطنت او تمام حواشى و سواحل خلیج‏فارس زیر نظارت نیروى دریایى دولت ایران بود. در این دوره بحرین یکى از ایالات ایران محسوب مى‏شد که به وسیله یک اسپهبد اداره مى‏شد و آنجا پایگاه دریایى مهم ایران و بندرگاه عبور و لنگرگاه کشتى‏هایى بود که از ایران عازم آفریقا غربى بودند.

در زمان پادشاهى انوشیروان سپاه ایران از راه خلیج‏فارس و دریاى عربستان و دریاى سرخ به یمن حمله کرد. در آن زمان حبشیان به سرزمین یمن تاخته بودند، پادشاه یمن از پادشاه ایران کمک خواست و انوشیروان نیز سپاهى به فرماندهى وهرز از راه خلیج‏فارس به یمن فرستاد و آن سرزمین را از اسارت هفتاد ساله زنگیان آزاد نمود و یمن جزو ایالات ایران شد. تصرف یمن موجب شد که ساسانیان بر راه‏هاى بحرى دریاى سرخ و اقیانوس هند تسلط یابند. در دوره ساسانیان، نواحى ایراهستان، کران، لاغرستان، سیف، هزو، هرموز، هنگام، لافت، فرور، سرى، اوال همه از توابع کوره اردشیر خرّه بوده‏اند و در این زمان آباد و پر نعمت بوده‏اند.

آثارى از دوره ساسانى در استان هرمزگان به جاى مانده است. از جمله این آثار مى‏توان به سد تل بالا در دوره کولقان و دو اتاق سنگى در دماغه کوه مبارک در شهرستان جاسک اشاره نمود.

دوره اسلام

در زمان حکومت یزدگرد سوم (632ـ652 .م) و مقارن آغاز خلافت ابوبکر، سپاهیان عرب با اطلاع از وضع آشفته دربار ایران، مرزهاى دولت ساسانى را مورد تجاوز قرار دادند و در دومین سال سلطنت یزدگرد، خالد بن ولید سردار عرب با جمعى از سپاهیان خود از طریق حضیر (نزدیک کویت) به مرز لاران ایران حمله کرد و پس از غلبه بر آنان در امداد ساحل رود فرات به سوى شمال پیش راند و در زد و خوردهاى مرزى موفقیت‏هایى به دست آورد.

سپس در سال 14 ه .ق (635ـ636 .م) عمر با تقویت قواى عرب، سعد ابن ابى وقاص را با 30 هزار مرد جنگى به ایران فرستاد. در ابتداى سالهاى حکومت اسلامى (23 ه .ق)، کرانه‏هاى هر دو سوى دریاى پارس، از جمله استان هرمزگان به دست مسلمانان افتاد. ابو هریره در روزگار خلیفه دوم بر بحرین و کرانه‏هاى باخترى خلیج‏فارس دست یافت و از آنجا به کرانه‏هاى خاورى آن یورش برد و تمامى دریاى پارس و بندرها و جزیره‏هاى آن را به قلمرو مسلمانان افزود. با بر افتادن دولت ساسانى، قشم که از پایگاه‏هاى دریایى و بازرگانى و نظامى ساسانیان بود، به دست مسلمانان افتاد و مردم شهر و جزیره قشم خانه‏هاى خود را رها نموده و به نواحى آرامتر کوچ کردند و باغ‏ها و کشت زارها سرسبز خشک شد و از جمعیت زیاد آن جز چند خانوار نماند.

دوره امویان

امویان پس از خلفاى راشدین در سال 40 ه .ق خلافت مسلمین را به عهده گرفتند و به مدت 92 سال بر قلمرو گسترده اسلام حکومت کردند. بنیان گزار این سلسله معاویه پسر ابو سفیان، پس از دو سال خلافت همه کشورهاى اسلامى را تحت فرمان خود درآورد. در زمان او زیاد بن ابیه حکومت فارس را بر عهده داشت و خراج ایران را به دستگاه معاویه مى‏فرستاد. زیاد از مقر حکومت خود در بصره و کوفه توسط پسران خویش بر ایران فرمان مى‏راند. در دوره حکومت امویان کرانه‏ها و جزیره‏هاى خلیج‏فارس توسط فرستادگان آنها اداره مى‏شده است.

دوره عباسیان

سلسله عباسیان در سال 132 ه .ق با به قدرت رسیدن سفاح خلافت را پس از امویان بدست گرفت. در زمان عباسیان سرزمین عمان از نفوذ خلفا خارج گردید و در سده دوم هجرى هارون الرشید بار دیگر عمان و سواحل آن را تصرف کرد. در این ایام عباسیان دزدى دریایى را از دریاى پارس برانداختند. در دوره هارون الرشید قلمرو حکومت عباسیان به اوج عظمت و قدرت رسید و مرز جنوبى آن تا خلیج‏فارس و سواحل مکران امتداد یافت.

در دوره عباسیان بندر جاسک یکى از مراکز داد و ستد کالا بوده است. در دوره عباسیان قیام‏ها و نهضت‏هاى مختلفى در ایران به وقوع پیوسته است که برخى از آنها استان هرمزگان فعلى و سواحل خلیج‏فارس را نیز در بر گرفته است. بیشتر این قیام‏ها در زمان خلافت معتمد عباسى رخ داده است. در دوره خلافت او صاحب الزنج در سواحل دریاى پارس قیام کرد و بحرین را مرکز قیام خود قرار داد.

یعقوب لیث صفار در سیستان نیز در زمان خلافت معتمد قیام کرد و علم استقلال برافراشت و پس از چندى به فارس و کرمان و سواحل دریاى پارس دست یافت. مدتى نیز دریاى پارس میدان جنگ و گریز قرامطه بود. قیام آل بویه نیز در زمان خلافت عباسیان اتفاق افتاد.

دوره صفاریان

در اواسط سده سوم ه .ق دولت عباسیان رو به انحطاط و زوال گذاشت، در این زمان یعقوب لیث در سیستان علم استقلال بر افراشت و نخستین دولت مستقل ایرانى را پایه گذارى کرد. یعقوب بر ضد حکام سیستان قیام کرد و حکومت آن خطه را به دست آورد. مردم سیستان در روز 25 محرم سال 247 ه .ق با یعقوب بن لیث بیعت کردند. یعقوب لیث در شوال سال 261 ه .ق به فارس لشکر کشید و چون به استخر رسید آنجا را تصرف کرد و غنایم بسیار به دست آورد.

وى سراسر فارس و سواحل خلیج‏فارس را تسخیر کرد. معتمد خلیفه بغداد که خبر پیروزى‏هاى یعقوب را شنید اسماعیل بن اسحاق قاضى را با فرمان حکومت فارس، سواحل خلیج‏فارس، طبرستان، خراسان، کرمان، مسند و ریاست افتخارى شرطه (شهربانى) بغداد نزد یعقوب فرستاد و خلعت‏ها و فرمان خلیفه را تسلیم وى وى نمود. یعقوب با فرستاده‏هاى خلیفه به مهربانى رفتار کرد و جواب نامه خلیفه را به وى داد.

یعقوب لیث پس از شانزده روز بیمارى دوشنبه دهم شوال 265 ه .ق در روستاى شاه آباد دزفول درگذشت و بنابر سنت اسلامى، وى را در همانجا که وفات یافته بود دفن کردند. پس از درگذشت وى، برادرش عمرو لیث جانشین او شد و با خلیفه مصالحه نمود و از او اظهار اطاعت کرد. او از سوى خلیفه بغداد به حکومت فارس، بوشهر، بنادر و کرانه‏هاى شمالى و جنوبى دریاى پارس و... منصوب گردید.

دوره آل بویه

در اوایل قرن چهارم هجرى سرزمین ایران در اختیار چهار سلسله قرار داشت. خراسان را سامانیان، رى و اصفهان را آل زیار، بخش غربى را خلفاى عباسى و بخش جنوبى را آل بویه اداره مى‏کردند. فرزندان بویه در آغاز کار در خدمت مرداویج زیارى بودند و در آن دوران قدرتى بدست آوردند. با مرگ مرداویج بر قدرت آنها افزوده شد و اصفهان و رى به دست آنها افتاد. آنها کم کم قلمرو حکومتى خود را گسترش داده و به بغداد رسیدند. در سال 323 ه .ق على عماد الدوله دیلمى بنادر و جزایر دریاى پارس را تصرف کرد. در سال 334 ه .ق معز الدوله بر بغداد مسلط شد. از این تاریخ توجه ایرانیان به خلیج‏فارس و دریاى مکران بیشتر شد. معز الدوله در سال 345 ه .ق سپاهى را مأمور تصرف عمان نمود و حکومت فارس و بنادر و جزایر دریاى پارس به عضد الدوله واگذار شد.

در سال 357 ه .ق عضد الدوله کرمان را تسخیر کرد و نایبى از جانب خود به نام گورگیر بن جستان بر آنجا گماشت. گورگیر هرمز و مکران را تسخیر نمود و دامنه وسعت ممالک عضد الدوله تا حدود سند کشیده شد. در سال 366 ه .ق پس از مرگ رکن الدوله، عضد الدوله حکومت بغداد را نیز بدست گرفت. عضد الدوله مرکز حکمرانان خلیج‏فارس را بندر سیراف قرار داد و از آنجا بحرین و عمان را نیز اداره مى‏کرد. عضد الدوله در سال 372 ه .ق از دنیا رفت و شرف الدوله به جاى او نشست. در این زمان که عمان ضمیمه فارس بود مطیع صمصام الدوله برادر و رقیب شرف الدوله گردید.

در پایان دوره دیلمیان امیر کیش در آن نواحى اعلام استقلال نمود و دیگر جزایر را بدست گرفت. رکن الدوله خمار تکین چند بار به سیراف رفت و آماده حمله به کیش گردید که هر بار امیر کیش با فرستادن هدایایى او را منصرف نمود. آل بویه به اهمیت نیروى دریایى در خلیج‏فارس پى برده و به سازمان بندى آن پرداختند و در این راه گام‏هاى ارزنده‏اى برداشتند، به طورى که سازمان ناوگانى در کرانه‏هاى شرقى و غربى خلیج‏فارس به وجود آورد و به کمک همین نیرو همراهى قرمطیان بود که در سال 339 ه .ق عمان به تصرف دیلمیان درآمد. در زمان آل بویه اکثر جزایر خلیج‏فارس زیر نفوذ این خاندان بود و درآمد گمرکى آن به خزانه شاهان دیلمى پرداخته مى‏شد.

سلجوقیان

سلاجقه در سال 431 ه .ق سلطان مسعود را شکست دادند و در این سال دولت سلجوقى را در خراسان بنیان نهادند. ملک قاورد سلجوقى با فرمان طغرل بیک مأمور فتح کرمان گردید. او پس از فتح کرمان، حاکم آنجا شد و مدت 24 سال حاکم این خطّه بود. قارود پس از فتح کرمان، مکران و فارس را تصرف کرد و سپس کرانه‏هاى شمالى و جنوبى و جزایر دریاى پارس، از جمله بحرین، ابو موسى، کیش و خوزستان را متصرف شد.

سلجوقیان کرمان از سال 454 تا 583 ه .ق در منطقه خلیج‏فارس، از جمله استان هرمزگان و عمان حکومت یافتند. عماد الدین توران شاه در اندیشه جایگزین کردن جزیره کیش به جاى بندر سیراف بود که دوران این خاندان دیرى نپائید و به دست ملک دینار غز افتاد. در عصر سلجوقیان جزیره کیش مرکز بازرگانى خلیج‏فارس بوده است.

اتابکان فارس

در زمان تسلط سلجوقیان از سوى پادشاهان سلجوقى حکامى با سمت «اتابکى» بر مناطق مختلف اعزام مى‏شدند. در فارس نیز از اولاد سلغر که رئیس یک دسته از ترکمانان بود، شخصى به نام «سنقور» استقلال یافت و بر ضد سلجوقیان قیام نمود و سلسله اتابکان فارس یا سلغریان را تأسیس نمود. اتابکان فارس بر عمان، بحرین و سواحل و جزایر خلیج‏فارس تسلط یافتند. در این زمان حکومت در کیش در دست خاندان بنى قیصر و کم کم بر توانایى آنان افزوده مى‏شد و آنان در صدد بودند که بر بخشى از کرانه‏هاى خلیج‏فارس دست یابند، تا اینکه اتابک سنقر (543ـ588 ه .ق) حکومت نواحى کرانه‏اى خلیج‏فارس را به آنان واگذار کرد. با آغاز حکومت ملک سلطان، فرمانروایى بنى قیصر رو به ناتوانى نهاد و اتابک ابوبکر با کمک سیف الدین ابا نصر حکمران جزیره هرمز، در 626 ه .ق به فرمانروایى بنى قیصر پایان داد. در 628 ه .ق چون سیف الدین از تعهدات خود سر باز زد، اتابک ابوبکر با کمک صلاح الدین محمود لُر، بار دیگر به جزیره کیش حمله کرد.

سیف الدین در این جنگ کشته شد و جزیره کیش به دست اتابک ابوبکر افتاد و نام دولت خانه به آن داد. از این زمان، جزیره کیش زیر نظر اتابکان فارس اداره مى‏شد. از این تاریخ مرکز بازرگانى خلیج‏فارس به بندر هرمز (میناب فعلى) و جرون (بندرعباس) انتقال یافت. در زمان اتابکان والى خلیج‏فارس، در جزیره کیش اقامت داشت و بر تمام جزایر و کرانه‏هاى خلیج‏فارس حکومت مى‏کرد و نیروى دریایى نیز در اختیار داشت. حکومت اتابکان تا سال 661 ه .ق یعنى 45 سال پس از حمله مغول برقرار بود. در این سال آخرین اتابک که «سلجوق شاه سلغرى» بود بر هلاکو خان مغول شورید و همین قیام سبب انقراض خاندان او شد و حکومت فارس، هرمزگان و تمامى منطقه به دست مغولان افتاد.

دوره خوارزمشاهیان

خوارزمشاهیان سلسله‏اى از غلامان ترک نژاد بودند که در زمان سلجوقى به حکومت خوارزم منصوب گردیدند و کم کم نواحى مختلفى از ایران را به قلمرو حکومت خود افزودند. این سلسله در زمان سلطان سنجر سلجوقى (491 ه .ق) در خوارزم شکل گرفت و تا سال 628 ه .ق در ایران و خوارزم حکومت داشتند. در سال 607 ه .ق تاج الدین ابوبکر به دستور محمد خوارزمشاه کرمان را تصرف کرد و سپس به هرمز (بندر میناب) تاخت و آن ناحیه و قسمتى از عمان را هم ضمیمه ممالک خوارزمشاهى نمود و بدین ترتیب قلمرو سلطان محمد خوارزمشاه تا سواحل جنوبى و بحر عمان وسعت یافت. در دوره خوارزمشاهیان جزیره کیش مرکز بازرگانى خلیج‏فارس بوده است.

 




موضوع مطلب :
شنبه 94 فروردین 15 :: 10:52 عصر ::  نویسنده : mahdi rezaei
تاریخچه استان کهکیلویه و بویراحمد

 

 

 

 

 

پیشینه تاریخی  

منطقه ای که اکنون استان کهگیلویه و بویراحمد نام دارد دارای پیشینه کهن تاریخی است . هر چند در گذشته ای نه چندان دور ،جزء یکی از بلوکهای مملکت فارس بوده که خود شامل دو قسمت می شد : قسمت شمال شرقی که آن را سردسیر و کوهستانی و پشت کوه می نامیدند و قسمت جنوبی و غربی که نره کوه و بهبهان نامیده می شد.

در عهد باستان محدوده کهگیلویه ، انشان یا انزان نامیده می شد که شامل کهگیلویه و ممسنی بوده است . پژوهشگران بر این باورند که مردمان انزان خود بخشی از مردمان پارس بوده و با هخامنشیان هم نژاد بوده اند .

در سال 1258 هجری قمری ، رامهرمز ، شادگان ، هندیجان ، بندر معشور ، لیراوی و زیدون جزء کهگیلویه و بهبهان بوده اند ( بهبهان و کهگیلویه دارای سرزمین و محدوده مشترک بوده اند ) و از آن تاریخ به بعد مناطق نامبرده از آن جدا شدند . از سال 1324 هـ . ش به جهات سیاسی ، بویراحمد از کهگیلویه مجزا و ضمیمه استان فارس گردید . در دهه 1330 در قلمرو ایل بابویی شهر دوگنبدان شکل گرفت . در پانزدهم آبان ماه 1338 ، کهگیلویه نیز از بهبهان جدا گردید و شهرستان کهگیلویه با مرکزیت دهدشت شکل گرفت اما هچنان جزء استان خوزستان بود . و سرانجام در 22 تیرماه 1342 هـ . ش طبق تصویبنامه مجلس شورای ملی وقت ، سرزمین ایلات ششگانه کهگیلویه و بویراحمد ( 1 بویراحمد 2 طیبی 3 بهمئی 4 چرام 5 دشمن زیاری 6 بابویی ) که تا آن زمان بخشی جزء استان فارس و بخشی جزء خوزستان بود از این دو استان جدا شد و به فرمانداری کل تبدیل گردید و متعاقب آن شهر یاسوج مرکز استان در سال 1344 هـ . ش به واسطه قلمرو ایل بویراحمد و ملاحظات سیاسی شکل گرفت و سرانجام در خرداد سال 1355 هـ . ش با همان محدوده به استان تغییر یافت . در تاریخ 9/12/79 اسفند ماه سال 1379 بخشی از شهرستان بویراحمد با عنوان شهرستان دنا به مرکزیت شهر سی سخت مجزا و به شهرستان مستقل تبدیل شد و در تاریخ 9/10/83 دی ماه سال 1383 نیز قسمتی از شهرستان کهگیلویه به مرکزیت لیکک از این شهرستان جدا و تحت عنوان شهرستان بهمئی نام گرفت خلاصه آنکه تشکیلات سیاسی عشایر کهگیلویه و بویراحمد از سال 1330 هـ . ش به بعد به تدریج دچار دگرگونی گردید . این روند از سال 1341 که اصلاحات اراضی اجرا شد ، شتاب بیشتری گرفت تا قبل از آن همه ایلات مذکور به صورت مال ، اولاد ، طایفه و ایل سازمان یافته بودند .

اکنون استان کهگیلویه و بویراحمد مرکب از هفت شهرستان بویراحمد ، کهگیلویه ، گچساران ، دنا ، بهمئی ، باشت و چرام با جمعیتی بالغ بر 634 هزار نفر و مساحتی در حدود 16 هزار و 264 کیلو متر مربع ، چونان پلی ارتباطی ، استان های فارس ، اصفهان ، چهار محال و بختیاری ، خوزستان و بوشهر را به هم مرتبط ساخته است . منابع آبی بسیار ، جنگلهای چشمگیر ، معادن طبیعی متعدد ، ذخائر نفتی مناسب ، پوشش گیاهی متنوع ، گونه های جانوری متعدد ، قلل مرتفع ، باغات و کشتزارهای زیبا ، طبیعت این استان را چونان گوشه ای از بهشت جادوان به تصویر کشیده است .




موضوع مطلب :
شنبه 94 فروردین 15 :: 10:49 عصر ::  نویسنده : mahdi rezaei

تاریخ کرمان

وجه تسمیه

براى کرمان وجه تسمیه‏هاى گوناگون وجود دارد و هر کسى علتى را براى انتخاب این نام بر این سرزمین عنوان نموده است. در پاره‏اى از کتب افسانه‏اى وجه تسمیه کرمان را به کرم هفتواد نسبت داده‏اند. کرمان به کرمى نسبت داشته که هفتواد داشته و حکایت آن مشهور است.

برخى مى‏گویند که در کرمان کرمى وجود داشته که مظهر بت‏پرستى و مارپرستى بوده است.

برخى، مردم کرمان را تیره‏اى از پارسیان گفته‏اند. پارسیان به شش طایفه شهرى تقسیم شده‏اند. یکى از آن طوایف گرمانیان بوده‏اند. تصور مى‏رود که کرمانیان همان گرمانیان باشند.

برخى کرمان را منسوب به کرمان بن خلوح بن لنطمى بن یافث بن نوح مى‏دادند. عده‏اى دیگر آن را منسوب به کرمان بن فارس بن سام بن نوح مى‏دانند. دیگرى گوید، کرمان به کرمان بن فارس بن طهمورث منسوب مى‏باشد.عده‏اى نیز آن را به کرمان بن هیتال بن سام بن نوح نسبت مى‏دهند.

برخى نیز معتقدند که کرمان از دو کلمه «کار» و «مان» تشکیل شده است. «کار» به معنى جنگ و «مان» به مفهوم محل است و روى هم یعنى جایگاه دلاوران.

بعضى از جغرافى دانان کرمان را از دو کلمه «کر» و «مان» دانسته‏اند. «کر» به معناى کوه و «مان» پسوند مکان و جایگاه است. بدین ترتیب کرمان را به معناى جایگاهى برفراز کوه مى‏دانند.

برخى کرمان را از ریشه کرمن به معنى کار و کوشش و وظیفه مى‏دانند. کرمان به معنى کارکن و کوشا مى‏باشد.

برخى نیز آن را به کریمان پدر نریمان نسبت مى‏دهند. کریمان پدر نریمان آن شهر را به نام خود نامیده است.

رویدادها و حوادث تاریخی در ادوار مختلف

قبل از اسلام

به استناد کشفیات باستان‏شناسى، قدیمى‏ترین نشانه‏هاى سکونت در مسیر کمانى شکل در اطراف کویر نمک در نواحى دامغان، رى، قم، کاشان، جنوب کرمان (تل ابلیس)، بافت (تپه یحیى)، شهداد (آقوس)، بمپور و ... به دست آمده است. کرمان یکى از کانونهاى اولیه مدنیت بوده و بنا بر کشفیات دهه‏هاى اخیر، مردم ساکن در صوغان بافت زودتر از سرمدیان موفق به ابداع خط میخى شده‏اند.

برخى مى‏گویند مردم جنوب کرمان (تل ابلیس) زودتر از دیگر اقوام مس را کشف کرده و با ذوب آن موفق به تولید اولین مصنوعات مسى و برنزى شده‏اند و اما مردم منطقه شهداد در نهایت پیشرفت بوده‏اند. این مدنیت کهنسال به دلایل مختلف طبیعى و تاریخى امکان گسترش نمى‏یابد و به مرور به جوامع خودکفا و منزوى مبدل مى‏شوند و حدود 2 هزار سال به داشته‏هاى خود اکتفا مى‏کنند. با مهاجرت آریایى‏ها به ایران و استقرار پارسها در سرزمینهاى جنوبى، این انزوا در طول هزاره اول قبل از میلاد پایان مى‏یابد و ماکانیان در یک استحاله قومى قرار مى‏گیرند به نحوى که یکى از قبایل شش گانه پارسى محسوب مى‏شوند.

دوره هخامنشیان

هر چند که در منابع تاریخى در دوره هخامنشیان از کرمان صحبت زیادى نشده است اما آنچه را که از منابع تاریخى درباره کرمان مى‏توان به دست آورد این است که زمانى که کى‏خسرو سرزمین ایران را بر امراء تقسیم کرد و پادشاهى را به لهراسب گذاشت، حکومت کرمان و مکران را به رستم پسر زال داد و چاه قلعه بم در زمان او حفر گردید. در کرمان به حکم گشتاسب آتشکده ساختند و بناى آبادانى گذاشتند. بهمن اسفندیار در کرمان شهر ریگان را بنا نهاد. در مدت سلطنت بهمن حکام کرمان و مکران از جانب او مشخص مى‏شد. پس از او دخترش هماى، حاکم ایران شد و والى این دو ولایت از جانب او مشخص مى‏شد. در زمان سلطنت دارا و داراب نیز این چنین بود.

زمان حکومت بهمن با سلطنت کورش مطابقت دارد. کورش از 550 سال قبل از میلاد تا 529 سال ه .ق پادشاه بوده است. بنابراین نام کرمان و آبادانى ولایت ریگان از دو هزار و پانصد سال پیش است. آنچه که به صورت رسمى نام کرمان را در تاریخ هخامنشیان ضبط کرده‏اند مربوط به زمانى است که کورش بابل را گرفت و نبونید را در برسیپ اسیر کرد. سپس او را به کرمان تبعید نمود. بنابراین مشخص مى‏شود که کرمان در آن زمان از ولایات تابعه کورش بوده است. در دوران داریوش کبیر نیز کرمان جزء ولایات تابعه هخامنشى بوده است. در کتیبه بناى کاخ شوش داریوش از چوب درختى صحبت مى‏شود که خاص کرمان است. داریوش گوید: «چوب میش مکن از گنداره و کرمان حمل شده».

دوره سلوکیان

در حدود سال 325 قبل از میلاد کرمان شاهد مهمانى ناخوانده به نام اسکندر بود. اسکندر پس از فتح هند، از طریق بلوچستان و کرمان عازم بازگشت به شوش و بابل گردید. عبور او از صحراى کرمان نزدیک 60 روز طول کشید. این توقف 60 روزه براى کرمان و کرمانیان بلایى عظیم و فراموش نشدنى است. تعداد سپاهیان او 120 هزار پیاده و 15 هزار سوار بوده است. او پس از شصت روز راهپیمایى وارد سرزمین گدوزیا (جیرفت) شد. سپس وارد سرزمین کارمانى شد. آنها هفت روز تمام مشغول برپا ساختن جشن و ضیافت بودند. عده‏اى از سپاهیان به مزارع و صحراها مى‏رفتند و بقیه در همان خیمه‏ها سرگرم عیش و عشرت بودند. در اینجا کراتروس که قسمتى از سپاه همراهش بود، به اسکندر پیوست. ستاسانور والى هرات و سیستان، فریسمان والى پارت و گرگان، کله آندروسى تالسیس و هراکون با قسمتى از سپاه رسیدند. کله آندروسى تالسیس، بر اثر شکایاتى که از آنها شده بود، به دستور اسکندر به قتل رسیدند. حاکم کرمان به نام اسپاست نیز به جرم شوراندن مردم علیه اسکندر اعدام شد.

دوره اشکانیان

در دوره اشکانى، اطلاع مفصلى از تاریخ کرمان وجود ندارد. احتمال دارد که امپراطورى کوشانى که در مشرق کرمان تأسیس شده بود، در امور کرمان دخالت داشته است و شاید بقایاى کوچ‏ها که قرنها در کوهستانهاى جبال بارز و بلوچستان بوده‏اند، نشانه‏اى از این ارتباط بوده است. در اواخر عهد اشکانى نام دو حاکم مقتدر در کرمان به چشم مى‏خورد که یکى بلاش است و دیگرى هفتواد. در زمانى که اردشیر به کرمان حمله برد، بلاش حاکم آنجا بود. اردشیر پس از حمله به دارابگرد، ایالت کرمان را که در جوار کشور او بود مسخر و پادشاه آنجا بلاش را اسیر کرد. هفتواد در بم حکومت مى‏کرده است، که اردشیر به جنگ او رفت و او را نابود کرد.

دوره ساسانیان

اردشیر بابکان در اوایل خروج و تصرف مناطقى از فارس، به کرمان رفت و بلاش حاکم آنجا را دستگیر کرد و کشت. او فرزند خود به نام اردشیر را در آنجا گذاشت. اردشیر در 5772 سال بعد از هبوط آدم علیه‏السلام بناى گواشیر را بنا نهاد و والى بر آن مملکت معین کرد. او در سمت شرقى بم نرماشیر را ساخت، شهر نسا را در بم تأسیس نمود. اردشیر پس از مراجعت از هند در بم با هفتواد برخورد و جنگ پیش آمد وارد نرماشیر فاتح شد. او در آبادنى شهر بابک زیاد کوشید. در سال 241 م اردشیر از دنیا رفت، شاپور اول بر تخت نشست. پس از انقراض اردشیر ملک کرمان در قبضه اقتدار قبادیان نسل اندر نسل سالیان طولانى ماند.

تا سال 531 میلادى، زمان انوشیروان، ولات کرمان از جانب آل ساسان مأمور و منصوب مى‏شدند. در زمان شاپور ذوالاکتاف 5 هزار خانوار عرب از اراضى نجد و احسا و بحرین به کرمان کوچانده شدند. در زمان او، فرزندش بهرام حاکم کرمان بود که بعد از مرگ پدر، شاه ایران شده و ابنیه عالیه و قناتهاى زیادى در کرمان احداث مى‏کرد. کرمان در عهد ساسانى از ولایات مهم مملکت به شمار مى‏آمد به گونه‏اى که به برخى از حاکمان کرمان لقب کرمانشاه داده‏اند. در زمان انوشیروان، آذر ماهان حاکم کرمان بود. او سعى زیادى در آبادانى کرمان نمود. مالیات کرمان در این زمان 60 هزار درهم بوده است. انقلابات و آشفتگى‏هاى آخر عصر ساسانى به کرمان نیز سرایت کرد و «بندوى» حاکم کرمان را توان پرداخت خراج چند ساله نبود. یزدگرد سوم هنگامى که به کرمان پناهنده شد، همین خراج عقب مانده را طلب کرد که بندوى او را از کرمان راند و سرانجام لشکر عرب کرمان را قبل از ایالات شمالى در سال 23ه .ق فتح نمود.

دوره اسلامى

جنگ و حمله اعراب بر ایران در زمان خلیفه دوم عمر بن خطاب شروع شد و چون ایرانیان در چند محل شکست خوردند اعراب پیش روى نموده تا پایتخت ایران مداین را تصرف نمودند. این خبرهاى وحشت‏آور در تمام ولایات و شهرهاى ایران منتشر شد و مردم را به ترس و وحشت دچار نمود و چون این اخبار به کرمان رسید، گروهى از ثروتمندان آن شهر املاک و خانه‏هاى خود را رها نموده و آنچه نقدینه به وزن سبک و به قیمت گران بود برداشته گروهى از راه ساحل و پاره‏اى از راه جیرفت و بلوچستان و مکران به هندوستان رفتند و زرتشتیان قدیم هند از همین طایفه هستند. عمر بن خطاب پس از فتح مداین حکامى را تعیین و به قسمتهایى از ایران فرستاد، از آن جمله عثمان بن عاص را به ولایت بحرین و فارس و کرمان فرستاد. عثمان از فارس گذشت و در جزیره نرکاوان با مرزبان کرمان روبرو گشت. او را هلاک ساخت و با کشته شدن مرزبان وضع کرمان متشنج گشت و از طرف دیگر سپاهیانى که به سردارى مجاشع بن مسود السلمى بودند از طرف عامر فرمان داشتند تا به کرمان رفته و یزدگرد را تعقیب و بند نمایند. سربازان مجاشع چون به میمند که از قراء شهر بابک ـ رسیدند، بیشتر آنها کشته شده و از بین رفتند. مجاشع با عده قلیل که مانده بودند، میمند را ترک نمودند و این خبر را به عامر که از طرف خلیفه حکومت قسمتى از ایران منجمله خراسان و سیستان و یزد و کرمان بود، رساندند.

عامر عده‏اى را به کمک مجاشع فرستاد و ضمنا فرمان حکومتى کرمان را به نام او صادر و ارسال نمود. مجاشع به طرف کرمان حرکت نمود و چون به کرمان رسید، یزدگرد به طرف سیستان رفته بود. شهر کرمان بدون جنگ و خونریزى تسلیم شد. مجاشع به مردم امان داد و به آنها اخطار نمود تا هر کس مسلمان شود، در پناه اسلام و در امان و آسایش است و هر کس مایل باشد بدین مجوس باقى باشد، باید جزیه بپردازد. گروهى از مردم مسلمان شدند و بقیه قبول نمودند که جزیه بپردازند. مجاشع نظم شهر را برقرار و از طرف خود امیرى معین نمود و آنگاه به طرف سیرجان رفت و آن شهر را فتح نمود و باز به طرف بم و جیرفت و نرماشیر و سیستان شتافت و آن ولایات را هم فتح نمود و چون اهالى جیرفت تسلیم نمى‏شدند و سر جنگ داشتند، پس از غلبه بر آنها تمام مال و منال آنها را غارت نمود و بسیارى از مردم را کشت و قنوات را خراب و باغها را ویران نمود و اشجار را کنده و سوزاند و چون به کرمان بازگشت باز به طرف میمند شتافت و آن محل را فتح نمود.

دوره عباسیان

بناى خلافت عباسى بر قیام ابومسلم خراسانى است. یکى از کرمانیانى که با ابومسلم همراه بود خُدَیْع کرمانى است. او در زمان غضبان به خراسان تبعید شد. قیام ابومسلم همکارى خدیع را ایجاب مى‏کرد. خدیع فداکارى بسیار نمود تا کار ابومسلم به جایى رسید. سرانجام خدیع به دست ابومسلم به وضع مرموزى کشته شد. سرانجام در سال 130 ه .ق کرمان از تصرف بنى‏امیه بیرون آمد و ابومسلم از خراسان به آن مملکت حکمران فرستاد. تا سال 137 ه .ق نواب و عمال ابومسلم در آنجا مستقر بودند. در این سال ابومسلم به دستور منصور عباسى کشته شد. بدین ترتیب همه چوب بستهاى قیام خراسان، بعد از آنکه خلافت عباسى را به بالا رساند، برچیده شدند. در دوره شکوفایى خلافت عباسى، یعنى زمان هارون، حکومت کرمان ضمیمه خراسان بود و على بن عیسى بن ماهان تمامى امور ایران را در دست داشت.

على بن عیسى که از سوى خلیفه فرمانروایى کرمان و خراسان را داشت، تا آنجا که مى‏توانست از مردم مالیات مى‏گرفت و آنجاها را غارت و ویران مى‏نمود. در روزگار مأمون از کرمان 4200000 درهم و 500 دست جامه‏هاى یمنى و 20000 رطل خرما و 1000 رطل زیره به بغداد به عنوان خراج مى‏فرستادند. در سال 219 ه .ق که معتصم به خلافت ى‏رسید، ترکان در سرزمین کرمان حکومت یافتند. اولین حاکم ترک در کرمان، افشین در زمان معتصم و سپس در زمان متوکل وصیف ترک، حاکم کرمان شد. در سال 252 ه .ق واصل تیمى قیام نموده و کرمان را متصرف گردید. حاکم کرمان (موسى بن بوقاء) لشکرى از ترک و عرب به جنگ ابن واصل مفرستاد. لشکر ابن واصل در این جنگ پیروز و فرمانده لشکر کرمان (ابن فلح) اسیر مى‏شود. در این هنگام یعقوب لیث صفار عازم فتح کرمان مى‏شود.

دوره صفاریان

در سال 252 ه .ق یعقوب لیث صفار به سوى کرمان آمد و پس از نبردى با لشکر على بن حسین به فرماندهى طوق بن مفلس، کرمان را متصرف شد و مشغول آباد کردن آن سرزمین گردید. وقتى که یعقوب به کرمان آمد، اهل جیرفت عصیان نمودند. یعقوب به آنجا حمله کرد و شورشیان جیرفت را سرکوب نمود. تا سال 287 زمان عمرو لیث صفار، حکام صفارى بر کرمان تسلط داشتند. در این سال عمرو به وسیله امیر اسماعیل سامانى اسیر شد و کم کم حوزه حکومتى سامانیان به کرمان کشیده شد. در سال 310 ابو على محمد بن الیاس بعد از آشفتگى حکومت سامانى کرمان را تسخیر نمود. او بم را نیز تصرف کرد و به سوى فارس تاخت.

در سال 320، ابراهیم سیم‏جور از جانب سلطان آل سامان مأمور تسخیر کرمان شد. از سوى دیگر نیز معزالدوله دیلمى از طرف عمادالدوله به سوى کرمان حرکت کرده بود. معزالدوله سیرجان و بردسیر را تصرف نمود و گواشیر را محاصره نمود. ابراهیم سیم جور نیز به خراسان بازگشت. پس از دو ماه محاصره مصالحه‏اى بین ابوعلى و معزالدوله صورت گرفت و ابوعلى خلافت و سلطنت عمادالدوله را پذیرفت.

دوره سلجوقیان

سلاجقه در سال 431 ه .ق سلطان مسعود را شکست دادند. و دولت سلجوقى را در خراسان بنیان نهادند. ملک قاورد سلجوقى با فرمان طغرل بیک مأمور فتح کرمان گردید. او پس از فتح کرمان، حاکم آنجا شد و مدت 24 سال حاکم این خطه بود. در سال 459 آلب‏ارسلان برادر قاورد عازم فتح کرمان شد. او شهر را محاصره کرد اما با وساطت امراء مصالحه حاصل شد و سلطنت قاورد و فرزندان او در کرمان مسجل گردید. در سال 465 ه .ق آلب ارسلان از دنیا رفت و ملکشاه به حکومت رسید. در این هنگام قاورد نیز ادعاى سلطنت نموده است و علیه ملکشاه قیام نمود. در یک نبردى که این دو با هم در حدود ساوه و همدان داشتند، قاورد اسیر و مسموم گردید. در زمان حکومت توران شاه بر کرمان، ترکان خاتون، همسر ملکشاه فرمان امیرى کرمان را گرفت و امیرى به کرمان فرستاد. او از توران شاه شکست خورد.

مجددا در سال 488 ه .ق ترکان خاتون سپاهى را به کرمان فرستاد. در این جنگ نیز لشکر ترکان خاتون به خراسان برگردانده شد و توران شاه زخمى گردید که بدان زخم جان سپرد. پس از توران شاه، ایران شاه به حکومت کرمان منصوب گردید و چون با ملاحده و باطنیان همدلى نشان داد، قضات کرمان خونش را مباح دانسته و توده مردم کمر به قتل او بستند و سرانجام او را کشتند. در سال 536 محمد شاه به سلطنت کرمان رسید. او علما را احترام مى‏گذاشت و به علم و کتابخوانى بها مى‏داد. او کتابخانه‏اى ساخت و 5 هزار جلد کتاب وقف آن کرد. در زمان او، سلجوق شاه برادر محمد شاه، دو نوبت به کرمان حمله کرده که هر دو بار شکست خورد. محمد شاه در 551 ه .ق درگذشت. پس از طغرل شاه مدت 12 سال بر کرمان حکم راند و در سال 565 ه .ق درگذشت. بعد از مرگ طغرل شاه، بین فرزندان او بر سر حاکمیت کرمان اختلاف مى‏افتاد و این امر اوضاع کرمان را آشفته ساخت و زمینه را براى حمله غزها به کرمان فراهم ساخت.

دوره خوارزمشاهیان

در سال 581 ه .ق ملک دینار به کوبنان آمد و سپس به خبیص رفت و بعد به کرمان آمد و کرمان را متصرف شد و به حکومت سلاجقه پایان داد. در سال 583 ملک دینار همه کرمان را تسخیر نمود و خود را پادشاه خواند. چون اوایل حکومت خوارزمشاهیان بود، هنوز قوت کامل حاصل نکرده بود و به کرمان نمى‏پرداختند. بنابراین ملک دینار با اقتدار کامل و 8 سال بر کرمان حکم راند و پس از او فرزندش فرخ شاه حاکم کرمان گردید. فرخ شاه عده‏اى از سرهنگان نظامى را بر سر کار آورد و همین نظامیان بعدا براى او مشکلاتى آفریدند. و کرمان را به خوارزمشاه سپردند و جلال الوزراء حاکم کرمان مى شود. با مرگ او، انقلابى در کرمان رخ مى‏دهد. امیر مبارزالدین ملک شبانکاره به گواشیر آمده و برادرش نظام‏الدین محمود را حکمران آنجا معرفى مى‏کند. اتابک سعد سال بعد از شیراز به کرمان لشکر کشید و کرمان را متصرف شده و ملک عمادالدین محمد را به نیابت کرمان مى‏گذارد.

با شنیدن خبر انقلاب کرمان، خوارزمشاه، طغان تکین را به امارت و رضى‏الدین نیشابورى را به وزارت کرمان فرستاد. در این زمان ملک عمادالدین به شیراز فرار کرد. طغان تکین رودبار و جیرفت را متصرف شد. دو بار با سلغویان جنگید و شکست خورد. سلطان محمد خوارزمشاه لشکرى به کمک او فرستاد و سلغویان را تار و مار نمودند و دو سال حاکم کرمان بود و پس از عزل او، ملک زوزن به حکومت کرمان منصوب شد. ملک زوزن بلوچستان را تابع حکومت کرمان نمود و مکران را نیز متصرف شد. بعد از او ملک اختیارالدین به حکومت رسید و سپس ابوالقاسم شجاع‏الدین به امارت کرمان مأمور شد. در این سالها سلطان محمد خوارزمشاه وفات یافت. مغولان بر اغلب نقاط ایران دست یافتند. سلطان جلال‏الدین مینکبُرنى مأمور دفع مغول شد. او به کرمان آمد و با ابوالقاسم شجاع درگیر شد و ابوالقاسم کشته و کرمان به دست امیر براق افتاد.

دوره قراختائیان

با شنیدن خبر تسخیر کرمان، سلطان جلال‏الدین، لشکرى را به کرمان روانه نمود. با آمدن او به کرمان امیر براق از او استقبال نمود و دخترش را به عقد سلطان درآورد. سلطان جلال‏الدین او را حکومت کرمان و لقب قتلغ خانى عطا نمود. زمانى که سلطان غیاث‏الدین به کرمان آمد، امیر براق (قتلغ سلطان) از او استقبال نمود و مادرش را به عقد سلطان غیاث‏الدین درآورد. سلطان غیاث‏الدین با برادر قتلغ سلطان قصد از میان برداشتن او را داشتند. قتلغ سلطان هر دوى آنها را به کام مرگ فرستاد و همه اطرافیان سلطان، امراء، وزراء، غلامان و کارداران را از بین برد. سپس به اوگتاى قاآن پیام داد که او را اطاعت مى‏کند. او نیز او را به حکومت کرمان منصوب نمود.

او همچنین فرستاده‏اى نزد مستنصر بالله مى‏فرستاد و او نیز پادشاهى کرمان را به امیر براق اعطاء مى‏کرد و به او پیام داد که چون اغلب ممالک ایران را پادشاه معینى نیست، از جانب خلافت اذن و اجازه دارى هر کجا را تصرف نمایى. بنابراین براق عازم عراق مى‏شد و در راه خود ابرقو و آباده را سوزاند و مهیار و قمشه را ویران نمود. امیر براق در سال 632 ه .ق درگذشت و قطب‏الدین، داماد او حکومت کرمان را به دست گرفت. در زمان او عده‏اى از ملوک و امراء خوارزم‏شاه به شیراز نزد سلغور سلطان رفته و با لشکرى عظیم به جیرفت حمله نمودند. اما سلطان قطب‏الدین متجاوزان را شکست داد. قاآن خان، در این هنگام فرزند براق، خواجه جوق را به حکومت کرمان منصوب کرد. با آمدن او به کرمان، قطب‏الدین از راه سیستان به اردوى قاآن رفت.

خواجه جوق در سال 633 وارد کرمان شد و حکومت کرمان را به دست گرفت و 15 سال بر این مملکت حکومت نمود. در زمان قاآن خان و گیوک خان او حاکم بود. در زمان منگوقاآن، سلطان قطب‏الدین مجددا فرمانرواى کرمان شد. بعد از او ترکان خاتون، همسرش به حکومت کرمان منصوب شد. مهمترین حادثه دوران او جنگ جغتاى با اباقاآن بود. ترکان خاتون لشکرى را به فرماندهى حجاج سلطان به کمک اباقاآن فرستاد و اباقاآن در این جنگ پیروز شد و حجاج حاکم کرمان شد و شروع به مخالفت و دشمنى با ترکان خاتون نمود. ترکان خاتون پس از مدت کوتاهى مجددا حکم ریاست کرمان را گرفت. با مرگ اباقاآن حکومت کرمان نیز به سیورغتمش ملقب به جلال‏الدین واگذار شد. او در سال 681 ه .ق به تخت سلطنت کرمان نشست. او از ارغوان خان لشکریانى خواست که از حدود و ثغور او محافظت نمایند. ارغوان خان صدها چریک مغول را مأمور کرمان نمود. این گروه مدتها در کرمان به فتنه و فساد اشتغال داشتند.

در سال 690 ه .ق ارغوان خان از دنیا رفت و گیتاخاتون به سلطنت رسید. او همسرش پادشاه خاتون را به سلطنت کرمان فرستاد. خاتون، جنازه مادرش را از خاک بیرون آورده و به کرمان آورد. خواهرش بى‏بى ترکان را حاکم سیرجان، شهربابک، اقطاع و دشت بر نمود. برادرش جلال‏الدین را به قتل رساند. پس از پادشاه خاتون حکومت کرمان به محمد شاه رسید. در زمان محمد شاه، سیوکشاه و بُلدوق به کوبنان آمده و شهر را تصرف مى‏کنند. محمد شاه به مبارزه با آنها مى‏رود، با شنیدن خبر آمدن لشکر محمد شاه، بولدوق و سیوکشاه اموال کوبنانیان را غصب نموده و به خراسان مى‏روند. محمد شاه در سال 702 ه .ق از دنیا مى‏رود. پس از او حکومت به جهان‏شاه منتقل مى‏شود. پس از مرگ غازان خان، اولجایتو به سلطنت رسید. شاه جهان از دادن مالیات خوددارى کرد. این امر موجب برکنارى او از حکومت کرمان شد و ناصرالدین محمد بن برهان حاکم کرمان شد. ناصرالدین در سال 707 ه .ق به کرمان آمد. پس از او پسرش نیک روز حاکم بود. در زمان سلطان ابوسعید، نیک روز سر خود سرى داشت.

سلطان ابوسعید امیر مصر را براى تنبیه او فرستاد. اما وقتى که امیر مصر به کرمان آمد، نیک روز از او استقبال نمود و اظهار بندگى سلطان نمود. پنج سال پس از مرگ ابوسعید که دوران فترتى عظیم بود، او حاکم کرمان بود.

دوره آل مظفر

در سال 741 ه .ق، امیر مبارزالدین محمد مظفر از شیراز به کرمان تاخت و کرمان را فتح نمود. در سال 740 یا 742 ه .ق او با لشکرى روانه بم شد و به کمک نیروهاى فارس، آنجا را تصرف نمود. فتنه اعراب را در شهربابک و رفسنجان خاموش کرد. در سال 744 ه .ق رابطه بین امیر پیر حسین و امیر مبارزالدین محمد به هم خورد. امیر حسین به آذربایجان رفت و شیراز توسط شیخ ابواسحق اینجو تصرف شد و ملک اشرف روانه تسخیر یزد گردید و از آنجا به شیراز و کرمان حرکت نمود. سلطان شاه از طرف امیر محمد حکومت یزد را در اختیار داشت. امیر مبارزالدین محمد لشکرى به یزد فرستاد و ملک اشرف به آذربایجان برگشت. ملک اشرف از آنجا روانه فارس شد و به امیر مبارزالدین محمد پیام اتحاد فرستاد. پیام مودت به شرط تحویل دادن شمس‏الدین صاین پذیرفته شد. ملک اشرف، شمس‏الدین را تحویل داد. امیر مبارزالدین او را آزاد کرد و خلعت شاهى به او عطا نمود. او نیز قلعه سیرجان را در تصرف امیر مبارزالدین قرار داد. امیر او را به حکومت شیراز فرستاد.

دوره گورکانى

پس از کشته شدن سلطان احمد و قتل عام آل مظفر، امیر تیمور، حکمرانى کرمان را به امیر ایدکو داد. او ابتدا اموال سلطان احمد را غارت و تحویل خزانه امیرتیمور نمود. امیر گودرز حاکم سیرجان به علت عدم اطلاع از مرگ ابو اسحق، با سپاهیان امیر تیمور مقاومت کرد. آنها دو سال در قلعه مقاومت کردند. سرانجام در سال 796 ه .ق قلعه توسط ایدکو فتح شد و امیر گودرز و سایر دلاوران کشته شدند. سپس شهر را ویران و با خاک یکسان نمودند. در سال 810 ه .ق امیر ایدکو در گذشت، سلطان اویس حاکم کرمان گشت. در سال 811 ه .ق امیر تیمور دارفانى را وداع گفت و سلطان اویس سلطنت خود را محکم نمود. در این سال میرزا ابابکر از سلطان اویس کمک خواست تا به آذربایجان حمله کند. اما سلطان اویس خوددارى نمود. بنابراین، او از سلطان شاهرخ در هرات براى حمله به کرمان و آذربایجان نیرو خواست. با کمک شاهرخ، لشکریان روانه بم و کرمان شدند. بم را تصرف کردند اما نیروهاى سلطان اویس به مقابله آنها آمدند، اما شکست خورده به کرمان برگشتند. پس از تدارک سپاه مجددا روانه بم شدند و باز هم شکست خوردند. میرزا ابابکر پس از شکنجه مردم بم و نرماشیر زمستان آن سال به جیرفت رفت. براى بار سوم سلطان اویس به مقابله با او آمد و لشکر میرزا ابابکر شکست داد.

دوره صفوى

در سال 906 ه .ق شاه اسماعیل صفوى مدعى سلطنت ایران گردید و بر تمام مدعیان سلطنت فایق آمد. وى حکام شیعه مذهب را به تمام ولایات ایران فرستاد و دستور داد تا مذهب شیعه را در تمام ولایات ایران رواج دهند و چون شهر کرمان در این وقت در دست پسران سلطان حسین میرزاى بایقرا بود، شاه اسماعیل جان محمد که از طایفه استاجلو که ملقب به خان سلطان و از امراء بزرگ دولت صفوى بود با ششصد سوار دلیر به فتح کرمان و حکومتى آن سامان فرستاد. پسران سلطان حسین میرزا به طرف خراسان فرار کردند و جان محمد بدون جدال شهر کرمان را تصرف نمود و در اصلاح آن بلاد کوشش بسیار نمود در این وقت جمعى از ازبکان از طریق خراسان به طرف کرمان روى آورده از راه قاین به خبیص آمده آتش نهیب و غارت و قتل افروختند و پس از خبیص، تمام قراء آن محل را غارت نمودند و چون به قلعه اندوجرد رسیدند، چون قلعه آن محل حصارى بلند و محکم داشت و مردم آن محل دفاع مردانه مى‏نمودند و قریب صد نفر از ازبکان را به ضرب تیر تفنگ و سنگ به قتل رساندند، ازبکان آن محل را ترک نمودند. از این تاریخ به بعد تا پایان سلسله صفویه کرمان قرین امنیت و آسایش بود. گنجعلى‏خان یکى از معروف‏ترین حکام دوره صفوى است که در مدت مأموریت خود در کرمان نسبت به آبادى و عمران آنجا سعى و کوشش زیاد کرده و آثار زیادى در این شهر از خود به یادگار گذاشته است.

دوره افشاریه

دوره افشاریه، زمان قتل و ویرانگرى و غارت کرمان است. در سال 1148 ه .ق نادر شاه افشار بر تخت سلطنت جلوس نمود. در سال 1159 ه .ق به سوى کرمان حرکت کرد. در 1160 ه .ق در گواشیر ظلم و جنایت را شروع کرد. نایب‏الحکومه کرمان را به طرز فجیعى به قتل رساند. رئیس بلوک راور را کشت. کلانتر مهنى و بلوک ساردوئیه را سر برید. عده زیادى از رؤساى نواحى مختلف کرمان را سر برید و با سرهاى آنها منارى ساخت. در نهم ربیع‏الاول سال 1160 همزمان با نوروز آقا فتحعلى کلانتر را به جرم حنا خضاب کردن، خفه نمود. پس از آن دستور داد بلوکات را لیست‏بردارى کرده و مالیات‏بندى نمایند. براى افراد فقیر و غنى مالیاتهاى سنگین وضع نمود و 300 نفر محصل و میرغضب مأمور اخذ مالیات شدند. محصلین افراد را شکنجه و غل و زنجیر نمودند. هر چه داشتند مى‏بردند، اما باز به انداز جریمه مقرر نمى‏شد. همسایه و اقوام آنها را نیز مى‏گرفتند. در این سال خبر قتل نادرشاه کرمانیان را شاد نمود. مردم هر چه از هر کس نزد محصلان بود پس گرفتند. پس از مرگ نادرشاه، شاهرخ خان از زرند به کرمان آمد و حکومت را به دست گرفت. سپس حکم خود را از عادلشاه دریافت نمود.

دوره زندیه

پس از اقتدار شاهرخ، نصیرخان از جانب کریم‏خان مأمور فتح کرمان شد. او وقتى که به کرمان رسید، با نامه‏اى اظهار طاعت شاهرخ را خواست. شاهرخ‏خان نیز پذیرفت اما نصیرخان او را دست و پاى بسته محبوس نمود. پس از مدتى شاهرخ خان فرار کرده و لشکرى تدارک دیده و به مبارزه نصیرخان آمد و بر او پیروز گشت. در سال 1172 ه .ق شاهرخ خان به دست تقى خان در بافق یزد کشته شد. در این سال خدامراد خان زند مأمور فتح کرمان شد و بدون هیچ گونه مانعى به ارگ کرمان وارد شد و حکومت کرمان را در دست گرفت. در زمان حکومت او، تقى‏خان درانى قیام نمود و خدامرادخان را در خوابگاهش به قتل رساند و حکومت را در دست گرفت. کریم خان دو تن را مأمور دفع او کرد بین آنها اختلاف افتاد، یکى از آنها به شیراز برگشت. امین خان سردار دیگر کریم خان به دفع او شتافت. اما تقى خان بر او شبیخون زد و او را شکست داد و عده‏اى از زنان و سپاهیانش به دست تقى خان اسیر شدند. کریم خان، تقى خان بافقى را مأمور دفع تقى خان درانى نمود. سپاه او تا زرند آمده و با محمد برات کوهپایه‏اى برخورد و از آنجا فرار نمودند.

تقى خان شهر را به دست گرفت و به دست همکاران خود سپرد. کریم خان على خان شاهسون را مأمور کرمان نمود. او کرمان را محاصره کرد. اما او مورد اصابت گلوله قرار گرفت کشته شد. در سال 1179 ه .ق نظر على خان زند به محاصره کرمان پرداخت و با خیانت دروازه‏بان، دروازه شهر گشوده شد و اردوى زند وارد شهر شد.

دوره قاجاریه

بعد از انقراض سلسله زندیه به وسیله آغا محمد خان قاجار، روزهاى تاریک و تیره‏روزى کرمانیان آغاز شد. آغا محمد خان همین که از حرکت لطفعلى خان زند به کرمان و انتخاب آنجا به پایتختى مطلع شد، با شتاب رهسپار کرمان گردید و نزدیک چهار ماه آنجا را محاصره کرد و در نهایت کرمان را به تصرف خود درآورد. آغا محمد خان پس از استیلا بر شهر، فرمان قتل عام اهالى بى‏گناه را صادر کرد و سپاهیان قاجار از هیچ جنایت و ددمنشى در حق اهالى بى‏گناه کرمان فروگذارى نکردند. بنابر برخى روایت به دستور آغا محمد خان بیش از بیست هزار نفر از نعمت بینایى محروم شدند و از سرهاى عده‏اى از ساکنین بى‏گناه منارها برپا گردید. بعد از مرگ آغا محمد خان در دوره سلطنت فتحعلى شاه، شهر جدید کرمان در شمال غربى شهر قدیم بنا شد. در این ایام آقا محمد تقى حاکم کرمان بود. او دو سال حکومت کرد و در سال 1213 ه .ق حسین قلى خان دولو به سپهدارى کرمان رسید. به علت آشفتگى و هرج و مرج سیستان و بم، فتحعلى شاه مجبور شد حاکم مقتدرى به این دیار بفرستد. در سال 1218 ه .ق ابراهیم خان ظهیرالدوله را به حکومت کرمان منصوب کرد. او 22 سال حکومت کرمان را داشت. بعد از او عباس قلى میرزا حاکم کرمان گردید. پس از او حسین على میرزاى فرمانفرما به حکومت فارس منصوب و در این ایام کرمان ضمیمه فارس شد.

در هنگام مرگ فتح على شاه (1250 ه .ق) و آغاز سلطنت محمد شاه، آقاخان حاکم کرمان بود و به تعدى پرداخت این مسأله موجب عزل او شد و فیروز میرزاى نصرت الدوله حاکم کرمان شد. او مدت دو سال حاکم آن دیار بود. در سال 1253 ه .ق فضل على خان قراباغى به حکومت کرمان منصوب شد و حدود دو سال حکم راند. پس از او خانلر میرزا بر کرمان حکم راند. در سال 1259 ه .ق فضل على خان حاکم کرمان مى‏شد. در 1264 ه .ق عده‏اى از اشرار بلوچ به 18 فرسخى کرمان آمده و شروع به سرقت و شرارت نمودند. فضل على خان آنها را دفع نمود. در این هنگام محمد شاه درگذشت. فرمانده سپاه کرمان از ورود فضل‏على خان به کرمان جلوگیرى نمود، لذا او روانه تهران شد. چندین ماه طول کشید تا ناصرالدین شاه بر تخت سلطنت در تهران جلوس کند. در این مدت در کرمان بى‏نظمى‏هاى به اوج خود رسید. پس از آن مؤیدالدوله طهماسب میرزا به حکومت کرمان منصوب شد و مدت 3 سال در کرمان حکومت کرد. در سال 1313 ه .ق ناصرالدین شاه توسط میرزا رضا کرمانى، کشته شد. مظفرالدین شاه به سلطنت رسید. در سال 1315 ه .ق حکومت کرمان به حاجى غلامرضا خان شهاب‏الملک رسید. در این سال حاکم کرمان به همراه سپاهى روانه بلوچستان شد و طاغیان آنجا را به نظم آورد. در سال 1316، به علت عدم بارندگى و کمى خواربار، اشرار و سارقین در حدود سیرجان دست به شرارت زدند و در سیرجان بى‏نظمى حاصل گردید. در بم نیز به علت گرانى مایحتاج اولیه، هرج و مرج حاصل شد.

 




موضوع مطلب :
<   1   2   3   4   5   >>   >   
پیوندها
لوگو
نویسنده و مدیر وبلاگ :مهدی رضایی
آمار وبلاگ
  • بازدید امروز: 20
  • بازدید دیروز: 42
  • کل بازدیدها: 77253