ایران این وبلاگ در مورد ایران و تاریخچه استان های ان است .(مازندران و تهران و خراسان رضوی و ...) سه شنبه 94 فروردین 18 :: 2:43 عصر :: نویسنده : mahdi rezaei
تاریخ چهارمحال و بختیارىوجه تسمیهدرباره وجه تسمیه چهارمحال و بختیارى نظریات مختلفى ابراز شده است. برخى معتقدند چون این ناحیه مشتمل بر محال چهار گانه لار، کیار، گندمان و میزدج، بوده به چهارمحال شهرت یافته است. درباره علت نامگذارى این منطقه به بختیارى در کتاب تاریخ بختیارى آمده است: «بختیارىها از نژاد یونانیان هستند و جمعى از یونانیان بعد از فتح این سرزمین در این منطقه ساکن شدند و نام بختیارى را نیز ایرانیان بومى بر آنان گذاشتند. چون معتقدند بودند در فتح ایران بخت یار آنها بوده است. از اینرو به بختیارى مشهور شدند. برخى از مورخین از رابطه لغوى بین بختیاریان و باکتریان استفاده کرده و بختیاریان را از نژاد باکتریان به حساب آوردهاند. سرزمین بلخ را در قدیم، باکتر، و مردم آن را باکتریان مىنامیدند. برخىهم بختیاریان را به باختریان نسبت دادهاند. باختر را نیز محلى بین عراق عجم،همدان، فارس و محل سکونت بختیاریان مىدانند. همچنین از قدیمىترین نوشتههاى تاریخى که مربوط به هرودت است چنین استنباط مىشود که بختیارىها از نژاد قدیم ایرانى هستند که از کوههاى آرارات و قفقاز به سوى مغرب حرکت کردند، عدهاى به جنوب رود جیحون (بلخ) رسیدند و چون اراضى آنجا را خوب، وسیع و بلامنازع یافتند در کنار نهر آبى که دهاز نامیده مىشد مسکن گزیدند که بعدها این محل را« بخت آر» نامیدند. به مرور بخت آر، به بختیار تبدیل شد. رویدادها و حوادث تاریخی در ادوار مختلفاستان چهارمحال و بختیارى قبل از دوره اسلامىدوران ما قبل تاریخ دوران ما قبل تاریخ که دوران سنگ یا عصر حجر نامیده مىشود، خود به سه دوره، سنگ قدیم یا پارینه سنگى، سنگ میانه و سنگ جدید یا نوسنگى تقسیم مىشود. در ابتداى این دوره بشر اولیه در غارها و شکاف کوهها زندگى مشقت بارى را ادامه مىداد و سپس در دوران نوسنگى غار را ترک کرده و راهى دشتها و جلگههاى حاشیه رودهاى پر آب شدند. از دوره پارینه سنگى در ایران، در کاوشهاى باستانشناسى غارى در تنگ پبده (کوههاى بختیارى، شمال شرقى شوشتر) ابزارها و سلاحهایى از سنگ ناصاف (چکش، پیکان، تیغه، و تبر سنگى) یافت شده است که قدمتشان به حدود 15 هزار سال ق.م مىرسد. صاحبان این آثار از راه شکار دسته جمعى و صید ماهى و گرد آورى ریشه و برگ گیاهان غذایى خود رابه دست مىآوردهاند. دوران تاریخى این دوره از اواخر عصر سنگ جدید آغاز مىشود و به آن عصر مفرغ نیز مىگویند. تمدنهاى کهن بشرى در این دوران شکل گرفته است. در سال 1367 ه .ش هیأت اعزامى از سازمان میراث فرهنگى کشور شش مورد گمانه زنى بر روى تپه موسوم به گورکاى واقع در شهرک ـ 5 کیلومترى شهرکرد ـ انجام داد که بر اساس آن این محل حداقل در هزاره پنجم قبل از میلاد مسیح محل سکونت بشر بوده است. بقایاى معمارى درساخت دیوارهاى خشتى به صورت کاملاً گویا بیانگر پیشرفت در تمدن ساکنان منطقه بختیارى در دوران ماقبل تاریخ مىباشد. بنابر شواهد باستانى حداقل در هفت هزار سال قبل گورکاى تپه شهرک به عنوان پل ارتباط گسترش فرهنگ و تمدن شوش به فلات مرکزى ایران ایفاى نقش مىنموده است. دوره عیلامیان چهارمحال و بختیارى در دوران عیلامىها تحت قلمرو آنان و جزء ایالت بزرگ انشان یا انزان (ایذه کنونى) و قسمتى از ایالت پارسوماش بوده که از طریق جاده باستانى عیلام به نواحى مرکزى ایران (کیبانه ـ اصفهان) وصل مىشده است. در زمانهاى قدیم عیلام به مملکتى که از ولایات خوزستان، لرستان، پشتکوه و کوههاى بختیارى ترکیب شده بود، گفته مىشد. بر اساس شواهد تاریخى و نظر محققین تمامى استان چهارمحال و بختیارى در ایالت عیلام واقع بوده است. دوره هخامنشیان دولت هخامنشى در حدود 600 سال قبل از میلاد مسیح پاگرفت و بر نواحى وسیعى از فلات ایران و آسیا سلطه پیدا کرد. آنها سرزمین آنشان (آنزن) را که در شمال خوزستان قرار داشت به تصرف خود در آوردند. حکومت بر سرزمین انشان، پارسها را با تمدن عیلامىها آشنا ساخت، آنها خط میخى را از عیلامىها آموختند. کتیبههاى به جامانده از هخامنشیان ونوشتههاى کول فره (ایذه) هر دو با خط میخى نوشته شدهاند. این خود نشان دهنده این است که تمدن هخامنشى تا حد زیادى متأثر از تمدن عیلام بوده است. هنگام حمله جیش پیش یا چادس پسر هخامنش به سرزمین آنزان (بختیارى) دلاور مردان بختیارى مقاومت چشمگیرى از خود نشان دادند، با این وجود جیش موفق شد با تکیه بر سپاهیان ورزیده و بى شمارش که در آن زمان بزرگترین و شجاعترین لشگر جهان راتشکیل مىدادند سرزمین بختیارى را تصرف نمایند. پس از جیش، کورش هخامنشى فرمانرواى این مناطق شد. در این دوران این سرزمین که بر اساس تقسیمات جدید کشورى داریوش، یکى از 21 ساتراپ نشین (استان) ایران محسوب مىگردید و شاهد قدرت و تحرک والاى مردمان خود شد. این امر با شرکت و رشادتهاى عشایر سلحشور این منطقه در سواره نظام خشایار شاه به هنگام وقوع جنگهاى بزرگ او به خوبى نمایان شد. تصرف سرزمین بختیارى بدست هخامنشیان باعث ادغام نیروى عظیم بختیارى در سپاه هخامنشى شد. که بعدها در فتوحات و کشور گشایى دولت شاهنشاهى هخامنشى سهم بسزائى ایفا کردند. انتخاب رزمندگان بختیارى در لشگریان هخامنشى تازمان داریوش سوم، آخرین پادشاه هخامنشى، ادامه داشت. یکى از رزمندگان بزرگ بختیارى در سپاه هخامنشى سردار نامى تاریخ ایران و فرزند برومند بختیارى، آریوبرزن بود که توانست رشادتهاى کم نظیرى را از خود بروز دهد. عدهاى از صاحب نظران آوردهاند: آریو برزن در خاک بختیارى خروج کرد و با حمله برق آسا به کمک سربازان خود ضمن متوقف کردن سپاه اسکندر ضربات سنگین و تلفات فراوانى را به آنان وارد کرد. مقاومت شجاعانه آریو برزن و سپاهیانش باعث شد بختیاریها تا انتهاى ضلع شرقى کوه منگشت پیشروى نمایند. ولى بدلیل فزونى لشگر اسکندر و همچنین راهنمایى یکى از اسیران ایرانى، آریو برزن شکست خورد و مملکت ایران به تصرف پادشاه کشور گشاى یونان، اسکندر مقدونى افتاد و سلسله هخامنشى که زمانى طولانى مرکز ثقل جهان بود سقوط کرد. دوره سلوکیان و اشکانیان بعد از اسکندر مقدونى سلوکیان در ایران قدرت رابدست گرفتند. در این میان دو خاندان قارن و اشکانى مانع قدرت یابى کامل سلوکیان شدند و از شکل گرفتن حکومت آنها جلوگیرى کردند. خاندان قارن با نفوذ و قدرتیکه در قبیله خود داشتند توانستند سرزمینهاى فراوانى را از دست یونانیان (سلوکیان) خارج کرده و به تأسیس سلسله اشکانى نیز کمک کردند. درایت فکرى و توان جنگى خاندان قارن «بختیارىها» بود که همراه با دیگر سپاهیان ایران توانست عرصه را بر سلوکیان تنگ کرده و تسلط فکرى و توان کافى براوضاع مملکت را از آنان سلب نماید. بنابراین فرصتى مناسب براى خاندان قارن (بختیاریها) و قبیله آنها بوجود آمده بود که توانستند با استفاده از آن، با جمع آورى و سازمان دهى سپاه خود به عنوان یک قدرت بزرگ در مقابل سلوکیان قد علم کنند و با پیروزى چشمگیر در برابر آنان موجبات ضعف و انحطاط سلوکیان را فراهم آوردند. از سوئى با بدست آوردن ایالات مختلف فرمانروایى آنها را نیز در دست گرفتند. بنابراین پس از سقوط سلوکیان و روى کار آمدن اشکانیان بختیاریها با پیشینه خوبى که در به ثمر رسانیدن این سلسله داشتند مىبایست از جایگاه ویژهاى برخوردار باشند. آنان با استفاده از مقام و محبوبیت خود در بین بزرگان اشکانى به آبادانى در منطقه بختیارى پرداختند از جمله این آبادانىها مىتوان از ایجاد جاده دزپارت (سپارد کنونى) که ایذه را به چهارمحال و بختیارى و سرانجام به اصفهان وصل مىکرد نام برد. دوره ساسانیان پس از سقوط سلسله اشکانیان و به قدرت رسیدن دولت ساسانى و تشکیل حکومت واحد، مملکت از دست قدرتهاى محلى «ملوک الطوایفى» بیرون آمد، لذا قدرت بختیاریها نیز به قبیله خود محدود شد و آنها در محدوده جغرافیایى سکونت خویش، در کوههاى زاگرس و بخش عظیمى از دشتهاى خوزستان به حیات خود ادامه دادند. بختیارىها با توجه به روحیه جنگاورى و جنگجویى که داشتند در عصر ساسانیان بى نقش نبودند و همراه سپاه ساسانى پیش تاز بودند و دلیرانه در جنگهاى طولانى با امپراتور روم و سایر کشورهاى بیگانه جنگیدند در همین راستا مىتوان به کار نامک شاهپور ذوالاکتاف اشاره کرد که در خرابههاى تیسفون بعد از هزار ششصد سال توسط باستان شناسان از داخل صندوقى به دست آمده که درآن از درایت فکرى فرزندى از تبار ایل رشید بختیارى به نام بهمن انشانى (آنزانى) سخن به میان آورده شده است. دوره پادشاهى ساسانیان، اگر چه کارنامهاى درخشان از ظهور شهرهاى آباد و اقتصاد شکوفا را ارائه داد. اما اعتقاد و تکیه شدید آنان به امر زراعت ـ که ریشه در اعتقادات مذهبى دین زرتشت داشت ـ این منطقه کوهستانى که از فقر زمینهاى مسطح و قابل کشت رنج مىبرد را از حیطه توجه و اهمیت دربار ساسانى دور نمود و این سرآغاز دوران تاریک رکورد و عقب ماندگى اجتماعى سرزمین بختیارى گردید. در نهایت این امر، به چند پارگى این سرزمین و پیوستن هر بخش آن به یکى از استانهاى حاصلخیز مجاور آن (پارسه، خوزیا، اصفهان) انجامید. البته با وجود شرایط سخت منطقه، ساسانیان در جهت رونق زراعت در این منطقه تلاش زیادى انجام دادند به طورى که دامنه این اقدامات به کوههاى زاگرس نیز رسید. آنها دامنه درهها و کوهها را آباد کردند و نظام آبرسانى را گسترش دادند و امروز، به همین سبب، در تمام نقاط بختیارى آثارى از تراکم جمعیت مشاهده مىشود. امروزه آثار و ابنیه متعددى در نقاط مختلف چهارمحال و بختیارى وجود دارد که مىتوان حدس زد متعلق به دوره ساسانیان باشد. از آن جمله این آثار مىتوان به آتشکده لردگان، تونل باستانى و آثار دژى که در ارتفاعات جنوب روستاى ده چشمه از توابع بخش میزدج قرار دارد، اشاره کرد. دوره اسلامىسلسله ساسانى پس از 426 سال حکومت در سال 31 ه .ق به دست مسلمانان منقرض گردید. فاتحان مسلمان از سرزمینى روبه ایران نهادند که با دشتهاى کویرى و هموار عربستان احاطه گردیده بود. این عامل مهمى گردید تا این مهاجمان پس از استیلابر ایران، به اقامت در دشتهاى هموار و جلگهاى این منطقه رغبت بیشترى نشان دهند. در نتیجه مناطق کوهستانى زاگرس (بخصوص کوههاى بختیارى)، به سبب ناسازگارى شرایط زیستى با نوع زندگى اعراب، تا حدى از دایره اهمیت و توجه خلفاى عرب دور ماند. از اولین مورخینى که به هنگام بیان حوادث و تحولات ناشى از هجوم اعراب، اشارهاى به مردم کوه نشین این منطقه نمودهاند، طبرى و احمد بن یحیى بلاذرى بودهاند که ضمن توصیف پیروزى لشکریان اسلام در تسخیر ایذج (ایذه فعلى)، از همکارى کوه نشینان «کرد» مجاور با مدافعان این شهرها نیز سخن راندهاند. در این منطقه تاروى کار آمدن دیلمیان در اواسط قرن سوم هجرى هیچ نشانهاى از یک نوع حکومت محلى در نواحى زاگرس مرکزى در دست نیست. در عهد دیلمیان نواحى چهارمحال و بختیارى که به مرکز حکومت دیلمیان (اصفهان) نزدیک بود تحت تسلط حکومت این سلسله قرار گرفت. در قرون اولیه اسلامى این حدود تا پیرامون گلپایگان در کتب تاریخى به نام جرفادقان یادشده و در دوران دیالمه، غزنویان، خوارزمشاهیان، مغولان و اتابکان امیر نشین بوده است. در این زمان به دو قسمت سردسیرى و گرمسیرى تقسیم گردیده و نویسندگان اسلامى در آثار خود به نامهاى مختلف جبل، میزدج، و گندمان از آن یاد کردهاند. برخىبر این باورند که مأمون خلیفه عباسى گروهى از اکراد را به این منطقه کوچانده که جمعى از آنان در ایذه و عدهاى نیز در حدود گندمان ساکن شدند. در دوران حکومت دیالمه یکى از سرداران شیعى بنام «بکرد شیر باریک» فرماندهى این سرزمین را عهده دار بوده و از اینرو این منطقه به «بکرد شیر باریک» معروف شده است. در حدود سال 300 ه .ق لرستان عملا به دو منطقه «لرکوچک» و «لربزرگ» تقسیم گردید و دو برادر زمام امور این بخش را عهده دار بودند و حد فاصل و مرزهاى حوزه قدرت هر دو قسمت لرنشین به وسیله رودخانه دز از حوالى بروجرد تا دزفول مشخص مىگشت. قسمت غربى منطقه لر نشین به لر کوچک شهرت داشت که امروزه در غرب ایران به لرستان موسوم است و قسمت شرقى لُر بزرگ (بختیارى) نامیده شد که منطقه وسیعترى را شامل مىشده است. در اوایل قرن ششم هجرى، این منطقه شاهد بلوغ و قدرت یابى قبایلى گردید که جذب زبان، آداب و سنن کهنسال این سرزمین گردیدند و توانستند براى یافتن مراتع و زمینهاى سر سبز بیشتر به مبارزه با اقوام همسایه بپردازند. دوره سلجوقى پهناورترین حکومتى که بعد از اسلام در ایران تشکیل گردید حکومت سلجوقیان بود. آنها در سال 430 ه .ق سلطان مسعود غزنوى را شکست دادند و گرگان و طبرستان را متصرف شدند. سپس نواحى مرکزى و غربى ایران را که در دست شاهزادگان آل بویه بود به چنگ آوردند و حکومت خود را تا شام گسترش دادند وخلیفه بغداد را مطیع خود ساختند. سلجوقیان براى اداره نواحى گوناگون قلمرو خود بخصوص نواحى تازه فتح شده، یکى از شاهزادگان جوان سلجوقى را به حکومت آنجا منصوب مىنمودند. از طرف دیگر بخاطر آنکه این شاهزادگان از امور کشور دارى بىاطلاع بودند شخصى را با لقب اتابک (پدربزرگ) به همراه آنان اعزام مىکردند. اتابک وظیفه داشت اولا ناحیه مربوط به خود را براى شاهزاده سلجوقى اداره نماید و ثانیا او را براى کشور دارى آماده سازد. بر این اساس اتابک داراى اختیارات بسیار بود و عملا همه کارها بدست او انجام مىگرفت. در بسیارى از نواحى قلمرو سلجوقیان اتابکان در نظر داشتند یا خود حکومت را بدست گیرند و یاشاهزاده تحت سرپرستى خود را مستقل نمایند. حمدالله مستوفى در تاریخ گزیده در شرح تاریخ این قوم آورده است: که در سال 500 ه .ق قریب صد خانوار کرد از جبل السماق شام (نام کوه ونجدى در حلب) به سبب وحشتى که ایشان از مهتر خود داشتند، به لرستان پناه آوردند و در خیل احفاد محمد بن خورشید که از وزراء بود، در آمدند. بزرگ این قوم کرد ابوالحسن فضلویه بود که فرزندى شجاع داشت به نام «ابوطاهر» که ملازمت اتابک سنقر را اختیار کرد. در آن زمان میان اتابک سنقر و حکام شبانکاره خصومت و دشمنى وجود داشت. بدین لحاظ اتابک، ابوطاهر را با سپاهى عظیم به جنگ آنها فرستاد. ابوطاهر بر مخالفین غلبه کرد و پیروزمندانه به فارس بازگشت. اتابک سنقر او را تحسین نموده و گفت از من چیزى بخواه. ابو طاهر گفت اگر اجازه دهى به لرستان بروم و آن ولایت را تحت اختیار و سلطه جنابعالى در آورم. اتابک او را لشکر داد و به لرستان فرستاد. ابو طاهر توانست ملک لرستان را در اختیار بگیرد و چون تمکین و استقرار یافت هوس استقلال کرد وخود را اتابک خواند. وى در سال 555 ه .ق در گذشت و پسر وى اتابک هزار اسب جانشین پدر شد. هزار اسب، ضمن تعیین ایذج «ایذه فعلى» به پایتختى خویش یکپارچگى را به سرزمین لر باز گردانید. به طورى که دامنه حکومت او از دشت خوزستان در غرب، تا فیروزان (فلاورجان فعلى) در چهار فرسخى اصفهان در شرق، امتداد یافت. هزار اسب براى جبران سالها رکود و عقب ماندگى اجتماعى سرزمین لر، شروع به تعمیر واحداث راههاى باستانى، بناى مدارس و بنیاد شهرهاى متعددى در این سرزمین کرد. شهرکرد (دهکردسابق) مرکز استان چهارمحال و بختیارى در زمان او بنا شد. شکوفایى فرهنگى و پیشرفتهاى اقتصادى و نظامى اتابکان سبب شد تا اقوام دیگرى از سرزمینهاى دور و نزدیک به سوى این دیار بشتابند. در سفرنامه لرستان، نام بیست و هشت قبیله عرب آمده است که در میان آنها به طوایف عقیلى، هاشمى، بختیارى، مختارى، جوانکى، مراسلى، گوتوند، جانکى، سیراوى و مماسنى (ممسنى) بر مىخوریم. دوره مغول چنگیزخان مغول در سال 616 ه .ق در زمان سلطان محمود خوارزمشاه و در زمان اتابک هزار اسب والى لرستان به ایران حمله کرد. حمله مغول وحشیانهترین و زیانبارترین حمله به ایران بوده است. در حمله مغولان سلطان محمد خوارزمشاه بدون هیچ استقامتى پابه فرار گذاشت. اما پسرش سلطان جلال الدین در مقابل هجوم مغولها استقامت چشمگیرى از خود نشان داد. ولى او هم سرانجام از مغولها شکست خورد و قسمت اعظمى از خاک ایران بدست مغولها افتاد. در سال 656 ه .ق سلسله خلفاى عباسى، با فتح بغداد به دست هلاکوخان نواده چنگیز، برچیده شد. هلاکوخان در سالهاى حکومتش در ایران دولت ایلخانان مغول را تشکیل داد. در سال 691 ه .ق قبیله چادر نشین لر (بختیارى) به قیام بزرگى علیه مغولها دست زدند و حتى شهر اصفهان را از اشغال مغولها بیرون کردند. مقاومت خستگى ناپذیر دلیر مردان بختیارى در مقابل هجوم بیگانگان به ویژه هجوم وحشیانه و خونخوار مغول، قابل تحسین است. مغولها در کشور گشایى و غارت سرزمین دیگران با تبحرى که در جنگ و گریز داشتند موفقیتهاى بسیارى به دست آوردند. ولى با وجود حملات پى در پى به قلمرو بختیارى باز نتوانستند سرزمین بختیارى را تسخیر کنند. از آنجا که سرزمین بختیارى قسمت اعظمى از کشور پهناور ایران را شامل مىشد، مغولها تسلط بر آن را در اهداف خود گنجانده بودند، ولى روحیه دلیرى، عشق به وطن و همبستگى قوم بختیارى، آنان را ناکام ساخت. افتخار استقامت در مقابل حمله مغول برگ زرینى بود که بختیارىها نصیب تاریخ کشور خود ساختند.
موضوع مطلب : سه شنبه 94 فروردین 18 :: 2:37 عصر :: نویسنده : mahdi rezaei
تاریخ کرمانشاهوجه تسمیهدر کتاب تاریخ ایران و ممالک همجوار آن، ضمن شرح ساتراپیهاى دوره مقدونى، از کرند به نام «کارینا» و از کرمانشاهان به نام «کامبادنه» یاد کرده که ساتراپیهاى چهارم و پنجم نواحى سفلاى دولت مقدونى را تشکیل مىدادند. شهر کرمانشاه از ماندگارىهاى باستانى و تاریخى ایران بوده است و گمان مىرود که سلطنت مادها در آنجا پایه و مایه گرفته و نیز ایالت «کامبادنه» پارتیان در آنجا بوده است و در زمان ساسانیان و نیز پس از غلبه اسلام، «ایالت ماه» نامیده مىشد. اما در آثار مربوط به سدههاى نخستین اسلامى به نام کرمانشاهان به صورت قرماسین، قرماشین، قرمیسین و کرمانشاه اشاره شده است. اطلاق نام کرمانشاه به این شهر مربوط به سدههاى اولیه اسلامى است به طورى که درکتاب تاریخ یعقوبى، از نام این شهر به صورت اصلى آن یعنى کرمانشاه یاد شده است. آنچه از بررسى متون تاریخ و جغرافیاى قدیم برمىآید این است که کرمانشاه اصل و معرب آن قرماسین است اما در متون جدید صرفا به نام فارسى آن اکتفا کردهاند و از ذکر نام عربى آن صرفنظر کردهاند. تبدیل حرف کاف به قاف و شین از موارد قلب معمول و مقبول در کلمههاى معرب مىباشد. همانگونه که شهر شوش باستانى را سوس و نیشابور را نیسابور گفتهاند. بنابراین اصل کلمه قرمیسین هم لفظى از مقوله کرمیشین یا کرمانشان به اعتبار صداى الف بعد از «ما» و «شا» مىباشد. اتفاقا صورت لفظ کنونى این اسم در لهجه یهودیان محل که از سکنه قدیم آنجا همانند همدان شمرده مىشوند کرمایشین به جاى کرمانشاهان گفته مىشود و نظیر چنین تلفظى هم از زبان برخى از روستائیان پیرامون شهر نیز شنیده شده است. برخى نیز معتقدند بهرام پادشاه ساسانى که از 388 تا 399 میلادى بر امپراطورى وسیع ساسانى فرمانروایى داشت شهر «کامبادنه» یا «گمبادنه» را بنا نهاده است. وى در زمان سلطنت برادرش شاهپور سوم حکومت کرمان را عهدهدار بود و خود را بدین سبب کرمانشاه یا شاه کرمان مىنامید، بنابر این شهر را کرمانشاه نام نهادند. به هر حال بعد از پیروزى انقلاب شکوهمند اسلامى و صدور فرمان محو آثار طاغوتى توسط امام راحل(ره)، موج مردمى جهت تعویض نام مرکز استان و به تبع آن خود استان آغاز شد. ابتدا کلمه قهرمانشهر به وسیله گروهى از مردم در تابلوها نقش بست و بعد از چند صباحى به کلمه ایمانشهر تبدیل شد و این حرکت به صورت روزمره تداوم یافت تا اینکه به تقاضاى عدهاى از اهالى شهید پرور استان و پیگیرى چند تن از مقامات کشورى نام استان به باختران با تکیه بر مرکزیت نواحى غرب بودن استان، تغییر یافت و به تبع آن مرکز استان هم به همین نام، نامیده شد. اما در سال 1371 شمسى، بر اساس پیشنهاد نمایندگان مجلس و تصویب هیأت دولت، نام استان باختران به استان کرمانشاه با مرکزیت شهرستان کرمانشاه تغییر یافت. رویدادها و حوادث تاریخی در ادوار مختلفقبل از اسلامبر اساس مدارک تاریخى شهر کرمانشاه یا کرمانشاهان به وسیله بهرام بن شاپور ذوالاکتاف ساسانى ساخته شد و قباد بن فیروز ساسانى آن را تجدید عمارت کرده و در آن براى خود عمارت عالیه ساخت. بنا به نقل مختصر البلدان ابن فقیه، قباد از مداین تا رودخانه بلخ، در همه راه هیچ سرزمینى نیافت که هوایش از کرمانشاهان تا گردنه همدان، خوشتر و آبش گواراتر و نسیمش لذتبخشتر باشد. این بود که قرماسین را ساخت و براى خود کاخى بلند بر روى هزارستون بنا کرد. از اوایل هزاره چهارم ق.م در سرزمین عیلام، به ویژه در دشت سوزیان ـ که امتداد طبیعى دشت بینالنهرین مىباشد ـ زندگى شهرنشینى آغاز شد و شهر «شوش» پایتخت کشور عیلام گردید. عیلام و همسایگان شمالى و غربىاش در دامنههاى سلسله جبال زاگرس و دشت بینالنهرین در تماس بسیار نزدیک و دایمى بودهاند، که گاه این تماسها دوستانه و مسالمت آمیز و گاه خصمانه و شدید بود. در زمان پادشاهى شیلهک این شوشیناک (1151ـ1165 ق.م) فتوحات عیلام به نقاط دور دست کشیده شد، سپاهیان وى در شمال از ناحیه دیاله گذشتند و به نواحى کرکوک رسیدند، و آشور را به نقاط دورتر راندند و سراسر درههاى دجله، قسمت اعظم کرانه خلیج فارس و سلسله جبال زاگرس از جمله، منطقه «کرمانشاهان» تحت تسلط عیلام درآمد. آخرین دسته از ساکنانى که پیش ازمادها، در غرب فلات ایران مستقر شدند، اقوامى به نامهاى لولوبى، گوتى، کاسى و ... بودهاند. قوم لولوبى در ذهاب کرمانشاه، شهر زور و سلیمانیه سکونت داشتند. از شاهان معروف قوم لولوبى، «آنوبانى نى» بوده است. کوتیان یا گوتیان در شرق، شمال و شمال غربى لولوبیان و احتمالاً در آذربایجان، کردستان و کرمانشاه کنونى زندگى مىکردند. کوتیان، در سده 23 ق.م و در زمان سلطنت «نارام سین» پادشاه اکَّد، در صحنه تاریخ پدید آمدند. کاسیان قومى آسیایى نژاد بودند که در نیمه اول هزاره دوم قبل از میلاد، در دامنههاى سلسله جبال زاگرس، از جمله استان کرمانشاهان زندگى مىکردند. عیلامیها به این قوم «کوسى» و آشوریان آنان را به نام «کاشو» مىشناختند. کاسیها، حدود شش سده بر اراضى دو رود بینالنهرین و مرکز کوهستان زاگرس، از جمله منطقه کرمانشاهان فرمانروایى کردند. پژوهشگران، زمان اینان را حدود 1925 تا 1171 ق.م ذکر کردهاند. کرمانشاه در زمان مادها چنان که نوشتهاند مادها قومى آریایىنژاد بودند که در آغاز سده هفتم یا پایان سده هشتم پیش از میلاد، دولت ماد را تشکیل دادهاند. عدهاى چون گیرشمن، ورود آنان را حدود هزاره اول پیش از میلاد، و عدهاى هم مثل سایکس و دومرگان و رشید یاسمى بر این عقیدهاند که مادها از هزاره دوم پیش از میلاد، وارد فلات ایران شدند و در سرزمینى که بعدها به سرزمین ماد خوانده شد، سکونت گزیدند. مادها چون نتوانستند بر دولت مقتدر آرارات پیروز شوند، سرزمینهایى را اشغال کردند که امروزه استانهاى آذربایجان، کردستان و کرمانشاهان و ... را تشکیل مىدهند و چون استیلاى قوم ماد بر قبایل بومى شمال غرب ایران توجه ممالک مجاور را جلب کرد و آنان را واداشت تا از پیشرفت قوم ماد به ولایتهاى همسایه جلوگیرى کنند، از این رو دولت آشور در زمان پادشاهى «دایان آشور»، با این هدف به سرزمینهاى ماد تجاوز کرد و خسارتهاى بسیارى وارد کرد. قوم ماد، پس از دادن تلفات سنگین، ناگزیر در سال 837 ق.م تابعیت آشور را پذیرفت و خراجگزار آن دولت شد. کرمانشاهان از دوره عیلامیان تا دوره مادها که جزء ایالت «پارسوا» به شمار مىرفته، از اهمیت ویژهاى برخوردار بوده و مرزهاى آن در شمال، کوههاى کردستان، در شرق، همدان، در غرب، رودخانههاى دیاله و دجله و در جنوب، خوزستان و لرستان بوده است. کرمانشاه در زمان هخامنشیان پارسىها، یکى از شاخهاى اصلى قوم آریایى بودند که همزمان با مهاجرت اقوام دیگر آریایى، وارد فلات ایران شدند. تاریخ ورود آنان به فلات ایران روشن نیست، چنان که گفته شد، به عقیده گیرشمن در سالهاى اول هزاره پیش از میلاد، و به قول دومرگان در هزاره دوم پیش از میلاد، وارد فلات ایران شدند. پارسها در حدود 700 ق.م هنگامى که مهاجرتهاى داخلى در ایران آغاز شد از جنوب و جنوب غربى دریاچه ارومیه به سوى جنوب و جنوب غربى ایران سرازیر شدند و همزمان با سلطنت سارگون دوم، مشغول تصرف دامنه کوههاى بختیارى شدند و در سرزمین بختیارى واقع در شرق شوشتر و شمالشرقى شوش در نزدیکى ناحیه عیلامى انشان که بعدها پارس (پارسوماش) نامیده شد سکونت گزیدند و با استفاده از ضعف دولت عیلام، بر قلمرو این دولت که در حال اضمحلال بود، دست یافتند و به رهبرى هخامنش (675 ـ 700 ق.م) حکومت هخامنشى را بیناد نهادند. کوروش کبیر در سال 550 ق.م به هگمتانه (همدان) رفت و پس از تصرف مملکت ماد، از جمله کرمانشاهان، پارتها را نیز شکست داد و در ظاهر سایر ایالتهاى شرقى را که قبلاً جزو حکومت ماد بودند، تحت تسلط و تصرف خویش درآورد. مرزهاى کرمانشاهان که در این دوره گامبادن نامیده مىشد، در شمال به زیکرتو در حوضه رودى که از سهندجارى است و شهر میانه کنونى در کنار آن قرار گرفته، در غرب به رود دجله، در جنوب به عیلام و در شرق به الى پى محدود مىشده است. کرمانشاه در زمان سلوکیان بنیانگذار این سلسله سلوکوس پسر آنیشوخوس، سردار فیلیپ دوم، پدر اسکندر مقدونى بود. پس از مرگ اسکندر، جنگهاى خونینى بر سر ممالک تابع او رخ داد. در این جنگها سلوکوس بر آنتى گون (والى کیلیکیه) غالب شد و خوزستان و ماد، از جمله کرمانشاهان را ضمیمه حکومت بابل کرد و در سال 312 ق.م دولت سلوکى را در ایران تشکیل داد و در سال 306 ق.م رسما خود را شاه خواند. در سالهاى پس از مرگ آنتیوخوس چهارم، در غرب ایران چندین پادشاهى مستقل از جمله عیلام، پارس، گابینه (اصفهان کنونى) و ارمنستان پدید آمد و ماد آتروپاتن که از سوى آنتیوخوس سوم مهار شده بود، مجددا مستقل گشت. تیمارخ (تمیارخوس)، ساتراپ ماد، که کرمانشاهان جزو آن بود، را مستقل اعلام کرد و به نام خود سکه زد. کرمانشاهان در زمان اشکانیان پس از درگذشت اسکندر مقدونى و تقسیم میراث او بین سردارانش، طوایف رشید و آزاده پارت علیه حکومت جانشینان اسکندر قیام کردند و در سال 250 ق.م به رهبرى ارشک اول بر حکّام محلى سلوکیان درپارت شوریدند و پس از غلبه بر عمال آنان، از دولت سلوکى جدا شدند و حکومت جدیدى به شیوه ایرانى در آن سرزمین بنیاد نهادند که به دولت اشکانى موسوم گشت. دولت اشکانى در زمان سلطنت مهرداد اول به دولتى بزرگ مبدل شد و سرزمین باختر را به کشور خود افزود. در سال 160 ق.م بخش اعظم ساتراپ نشینهاى شرقى را که به دولتهاى کوچک مستقل مبدل شده بودند، به اطاعت درآورد. مهرداد پس از مبارزه سختى، سرزمین ماد از جمله کرمانشاهان را در سال 155 ق.م تصرف کرد. مهرداد اول پایدارى دمتریوس پادشاه سلوکى را درهم شکست و بین النهرین را به تصرف خود درآورد و «سلوکیه» پایتخت سلوکیان را در سال 141 ق.م اشغال کرد و در آنجا به تخت نشست. وى پس از فتوحات بسیار در سال 138 ق.م درگذشت. در زمان سلطنت مهرداد اول، ایالتهاى گرگان، باختر، مرو، خوارزم، هرات، زرنگ (سیستان)، رخج (قندهار)، رى، ماد بزرگ، ماد کوچک، کارینا (کرند کنونى) کامبادنه (کرمانشاهان)، بابل، آشور، خوزستان، پارس و سراسر پارت تحت حکومت اشکانى درآمد. در دوره اشکانیان، سرزمین کرمانشاهان به دو ایالت کارینا و کامبادنه تقسیم شده بود که در حال حاضر «کارینا» با «کرند» و «کامبادنه» با «کرمانشاهان» منطبق است. مرزهاى کرمانشاهان در این دوره، همان مرزهاى زمان هخامنشیان بوده است. کرمانشاه در زمان ساسانیان اردشیر بابکان در سال 226 م. رسما عنوان شاه شاهان ایران را اختیار کرد. وى پس از مراسم تاجگذارى، به کمک ارتش منظم خود، دشمنان و مخالفان خود را یکى پس از دیگرى از پاى درآورد و منطقه نفوذ خود را از فرات تا مرو و از هرات تا سیستان وسعت بخشید. سپس متوجه غرب شد و به سال 228 م. از رود فرات گذشت و با تصرف شهرهاى «نصیبین» و «حران» قدرت خود را به تنها حریف نیرومند یعنى رومیها نشان داد. کرمانشاهان در زمان سلطنت اردشیر، جزو استان غرب بود. اردشیر بابکان پس از هفده سال سلطنت به سال 241 م. درگذشت و پسرش شاپور (241ـ272 م.) به پادشاهى رسید. شاپور اول در ابتداى حکومت در معرض خطر دشمنان قوى قرار گرفته بود و با سیاستى که شاپور در پیش گرفت این خطرات را از میان برداشت. شاپور اول در پیشرفت و آبادانى ایالتهاى ایران، از جمله کرمانشاهان کوشش بسیار کرد. در زمان شاپور دوم کرمانشاهان یکى از استانهاى بخش باخترى (پادکسیان خوربران) بوده است. بناى شهر کرمانشاه را به بهرام چهارم نسبت مىدهند که به عنوان حکمران ولایت کرمان به کرمانشاه ملقب شده بود. اما به احتمال بسیار، شهرى که او بنا کرد شهر کوچک کرمانشاه بود که میان یزد و کرمان قرار داشت. خسرو دوم (پرویز) طبق معمول همه ساله در فصل بهار، براى گذراندن تابستان به کرمانشاه مىرفت و در سر راه خود در حُلوان توقف کرده و به تماشاى چوگان بازى مرزداران مىپرداخت. در تاق بستان کرمانشاه، مجلس تاجگذارى خسرو دوم (پرویز) و نقش خسرو و اسب معروفش «شبدیز» دیده مىشود. پس از درگذشت خسروپرویز، یزدگرد سوم به سلطنت رسید و یزدگرد سوم پس از جنگهاى بسیار با اعراب در سال 31 ه .ق، (651 یا 652 م.) در نزدیکى مرو کشته شد و سلسله شاهنشاهى ساسانى پس از 428 سال منقرض شد. در عهد حکومت ساسانیان، ایران به چهار بخش یا کوست تقسیم شده بود و کرمانشاهان جز بخش «خوربران» یا کوست باخترى شامل عراق، کرمانشاهان، کردستان و دیگر ولایتهاى غربى بوده است. مرزهاى کرمانشاهان در این دوره، در شرق، کنگاور، در جنوب، سرحد استانهاى ماسبندان و مهرگان کدک، در غرب، سرحد استان خسروشاد فیروز (سرپل ذهاب) و در شمال سرحد کردستان بودهاند. دوره اسلامىدر سال 640 و به قولى 641 یا 642 م. برابر با 21 یا 22 ه .ق سلسله ساسانى با بیش از 400 سال حکومت در نتیجه جنگ نهاوند ـ که اعراب آن را فتحالفتوح نامیدند ـ منقرض شد. از آن پس با پیشرفت اسلام در شرق، ایرانیان به مرور به دین اسلام گرویدند و تاریخ ایران زمین تا چند سده متوالى با تاریخ اسلام درآمیخت. عربها پس از تصرف حلوان در سال 21 ه .ق، کرمانشاه را بدون حمله نظامى تسخیر کردند. احمدبن یحیى بن جابر بلاذرى در کتاب فتوح البلدان خود مىنویسد: «جریر بن عبداله بَجَلى حلوان را به صلح بگشود، بدین قرار که از آنان دست بردارد و بر جان و مال، امانشان دهد. سپس سعد، جریر را همراه عزرة بن قیس بن غزیه بَجَلى بر حلوان گمارد و آنگاه جریر رهسپار دینور شد؛ لکن آن را فتح نکرد و قرماسین (کرمانشاه) را به صلحى همانند صلح حُلوان بگشود». عربها با لشکرکشىهاى پىدرپى، رى، قومس، زنجان و آذربایجان را به سال 22 ه .ق فتح کردند و سال بعد، همدان، قم، کاشان و اصفهان را تسخیر کردند. به هر حال، غلبه عربها بر ایران از جمله کرمانشاهان در هدایت نور اسلام میسر گشت، ولى کشاکش بین دین اسلام و آیینهاى رایج ایران چون زرتشى، مانوى، مزدکى، عیسوى، یهودى و بودایى چهارسده به طول انجامید. در سال 66 ه .ق عشایر کرد پیرامون حُلوان (سرپل ذهاب) طغیان کردند و مختار بن عبید که در کوفه به خونخواهى حسین بن على علیهالسلام برخاسته بود، براى سرکوبى آنان حاکمى بر حلوان گماشت. مرگ مختار در همین سال، به نقشه وى که تصرف ایران و انقراض حکومت اموى بود، خاتمه داد. در زمان حکومت اموى سرزمینهاى اسلامى به ده استان، از جمله کوفه تقسیم شده بود که کرمانشاهان جزو استان کوفه به شمار مىرفت. در روزگار مهدى، خلیفه عباسى، کردان به کمک طرفداران علویان شورش کردند و به همین مناسبت هارونالرشید از سوى پدر به حکومت کردستان و کرمانشاهان و ولایتهاى غربى ایران منصوب شد. هم اکنون هارونآباد (شاه آباد سابق) و زبیدى (روستاى حسن آباد) ظاهرا یادگار این حکومت مىباشد. هارون الرشید، به خاطر آشوبى که در اثر بر کنارى و مصادره اموال برمکیان به وجود آمده بود، در سال 192 ه .ق از بغداد به کرمانشاهان آمد و طى خطبهاى مردم را به آرامش دعوت کرد. وى در ایام خلافت نیز مکرر به کرمانشاهان مسافرت کرده است. در این دوره و به ویژه در روزگار خلافت مأمون، امپراتورى اسلامى به بیست اقلیم شرقى و هفده اقلیم غربى تقسیم شده بود که کرمانشاهان ضمیمه یکى از استانهاى شرقى به نام استان جبل (عراق عجم) بوده است. کرمانشاه در زمان صفاریان در اواسط سده سوم ه .ق دولت عباسیان رو به انحطاط و زوال گذاشت. در این زمان مردم سیستان از فعالیت بر ضد خلافت بغداد و عاملان آن دست برنداشتند و به سرکردگى عمار یاسر در این سرزمین فعالیت نوینى را شروع کرده و به یارى عیّاران که افرادى دلیر و از جان گذشته بودند، جنبش جدیدى را علیه حکومت خلفاى عباسى آغاز کردند. یعقوب لیث بنیانگذار سلسله صفارى نیز در شمار عیاران بود و در نیمه دوم سده سوم ه .ق در سیستان عَلَم استقلال بر افراشت و نخستین دولت مستقل ایرانى را پایه گذارى و برخى نقاط کشور را نیز به کانون آزادیخواهان ایران تبدیل کرد. پس از درگذشت یعقوب، برادرش عمرولیث به پادشاهى رسید. وى مردى عاقبتاندیش و صلاح را در مصالحه با خلیفه دید. از این رو نامهاى نزد معتمد (خلیفه بغداد) فرستاد و ظاهرا اظهار دوستى و مودّت کرد و در خوزستان ماند تا اینکه احمدبن ابى الاصبع فرمان حکومت فارس، کرمان، اصفهان، زنجان، ماسبذان، جبال (کرمانشاه جزو جبال بود) رى، قم، گرگان، تبرستان سند و سیستان را از خلیفه به انضمام فرمان شُرطگى بغداد و حرمین (مکه و مدینه) را براى وى آورد. بدین ترتیب، از سال 265 ه .ق تا سال 287 ه .ق که عمرولیث در جنگ با امیر اسماعیل سامانى اسیر شد، کرمانشاهان در قلمرو حکومت صفاریان قرار داشت. کرمانشاه در زمان سلجوقیان ترکان سلجوقى یکى از قبایل ساکن ترکستان بودند که هنگام حکومت سامانیان در شمال شرقى دره سیحون، مانند قبایل دیگر ترک در پى یافتن چراگاه مناسب از محلى به محل دیگر کوچ مىکردند. رئیس این قبیله ـ که جد بزرگ پادشاهان سلجوقى است ـ «دقاق» نام داشت. سلجوق (پسر دقاق) در زمان ضعف دولت سامانى با قبیله خود به ماوراء النهر آمد و در حدود شهر جند مستقر گردید. نوه سلجوق که طغرل نام داشت پس از تسخیر خراسان براى توسعه قلمرو خود به جمع آورى سپاه آقدام کرد و سپس تا سال 437 ه .ق تبرستان، گرگان، رى، خوارزم، همدان و اصفهان را تصرف کرد و برادرش ابراهیم ینال از کرمانشاه، تا حدود بغداد پیش رفت. در سال 441 ه .ق میان ابراهیم ینال و برادرش سلطان طغرل سلجوقى کدورتى پیش آمد و علت، آن بود که طغرل مىخواست ابراهیم، همدان و قلاع متصرفى کرمانشاه، دینور و حلوان را تسلیم کند؛ ولى وى امتناع کرد. ابراهیم در قلعه سرماج موضع گرفت و طغرل قلعه را به تصرف خویش درآورد. اتابک قزل ارسلان با طغرل بن ارسلان (پادشاه سلجوقى) در کرمانشاهان به مصاف هم رفتند. در این جنگ، گرچه ابتداسپاه عراق ـ که طرفدار سلطان بودند ـ شکسته شدند، اما در آخر کار فتح نصیب سلطان طغرل شد و اتابک قزل ارسلان و سپاهى که از بغداد به کمک او آمده بودند، شکست خوردند. کرمانشاه در زمان خوارزمشاهیان در سال 596 ه .ق قطبالدین محمد خوارزمشاه به سلطنت رسید. این پادشاه که فتوحاتى در نواحى مرکزى ایران به دست آورده بود، عزم دیار جبال کرد و چون حاکم همدان در مقابل او ایستادگى نمود، سپاه وى به کشتار وغارت پرداخت و از همدان تا دینور و کرمانشاه را در هم کوبید و خراب کرد. در سال 616 ه .ق چنگیز خان مغول به ایران حمله کرد، ولایات ایران یکى پس از دیگرى در برابر مغولان سقوط کردند و کرمانشاه هم چون شهرهاى دیگر سقوط کرد و در قلمرو این قوم قرار گرفت و محمد خوارزمشاه بدون برخورد با دشمن گریخت و به جزیره آبسکون در دریاى مازندران پناه برد. کرمانشاهان از سپاه خون آشام مغول در امان نماند و سپاهیان هلاکوخان دراین منطقه قتل و غارتى فجیع آفریدند. در دوره مغول ایران شامل 20 بخش بوده که کرمانشاهان و کردستان یکى از این بخشها بوده است. در زمان ایلخانان، ولایت جبال به دو بخش نامساوى تقسیم شد: بخش بزرگتر در مشرق به عراق عجم معروف شد و بخش کوچکتر که در مغرب که کرمانشاه را شامل مىشد به کردستان شهرت یافت. کرمانشاهان در زمان تیموریان تیمور گورکان معروف به تیمور لنگ که از نژاد مغول و از سوى مادر از اعقاب چنگیز خان مغول بود، در آغاز جوانى مدتى در خدمت امراى محلى ماوراء النهر بسر برد و در جوانى حکومت شهر «کش» از توابع ترکستان را به دست آورد. تیمور به خاطر کاردانى و رشادت قوایى به دور خود جمع کرد و به تدریج به بخش بزرگى از ماوراءالنهر تسلط یافت و به سال 771 ه .ق در سمرقند مستقر شد. او دامنه فتوحات خود را درشرق و غرب گسترش داد و با بهرهگیرى از هرج و مرج داخلى ایران، با سپاه بزرگى به خراسان حمله کردو در سال 782 ه .ق آن منطقه را به اشغال خویش درآورد. تیمور در یورشهاى بعدى خود اصفهان، فارس، بوشهر، آذربایجان، عراق عجم، کرمانشاهان و عراق عرب را ضمیمه متصرفات خویش کرد و در مدت پانزده سال بر سراسر ایران مسلط شد و مانند چنگیزخان مغول به قتل و غارت پرداخت. وى در مدت اقامت در سلماس، ملک عزالدین حاکم آن ناحیه را مورد توجه قرار داد و علاوه بر حکومت سلماس، اداره مناطق کردستان و کرمانشاهان را نیز به وى سپرد. کرمانشاهان با همدان، در زمان تیموریان، یکى از ایالتهاى این سلسله را تشکیل مىداد و وسعت آن برابر عراق عجم و جبال بود. پس از تیموریان، قراقویونلو (بارانیان) در آذربایجان و غرب ایران از جمله کرمانشاهان و شمال عراق سردرآورد. از این روزگار تا دوره صفویه و بلکه تا دوره زندیه، همدان، نهاوند، کرمانشاه، و دینور به ولایت «على شکر» معروف بود و مرکز آن شهر همدان بوده است. کرمانشاه در زمان صفویه شیخ صفىالدین پسر امینالدین جبرائیل یکى از بزرگان تصوف و مشایخ عرفا بود و مریدان بسیار داشت. با ظهور شیخ صفىالدین شهرت این خاندان بالا گرفت و این سلسله به مناسبت نام او به «صفویه» معروف شدند. یکى از شاهان صفوى، شاه اسماعیل بود که توانست با جنگهاى مختلف در سال 913 ه .ق وسعت سرزمین خود را از شرق تا هرات و از غرب تا دیار بکر و بغداد گسترش دهد. در سالهاى نخستین حکومت شاه اسماعیل صفوى (908 ه .ق) سلطان مراد آق قویونلو با هفتاد هزار سپاهى، نواحى کرمانشاه و همدان را اشغال کرد. شاه اسماعیل با دوازده هزار قزلباش به جنگ او رفت و در آلمه بولاغ (نزدیک همدان) به قلب سپاه سلطان مراد حمله کرد و او را مغلوب ساخت. پس از درگذشت شاه اسماعیل، پسرش طهماسب میرزا به سلطنت رسید. در سال 940 ه .ق شاه طهماسب براى سرکوبى ذوالفقارخان حاکم دست نشانده ایران در بغداد که با دربار عثمانى ارتباط پیدا کرده بود رهسپار بغداد شد و او را به هلاکت رساند. اما سلطان سلیمان، (پادشاه عثمانى) ابراهیم پاشا را با سپاهى به غرب ایران فرستاد. ابراهیم پاشا با سپاه عثمانى در نواحى همدان و کرمانشاه بودند که خود سلطان سلیمان به سپاه خود ملحق شد و قبرى را که در کرمانشاهان و اراضى ماهیدشت به غلط به اویس قرنى معروف شده و نزد مسلمانان سنى مذهب محترم است، زیارت کرد. سپس به قلعه شاهین ـ که حد فاصل عراق عرب و ولایتهاى غربى ایران بود ـ نقل مکان کرد و سرانجام بغداد را فتح کرد و حکمرانى از سوى خود در بغداد گماشت. در سال 1013 ه .ق ازون احمد که از سوى دولت عثمانى در بغداد حکومت مىکرد به تلافى فتوحات الله وردى خان و سایر امراى صفوى به قلمرو على شکر، یعنى نهاوند، دینور و کرمانشاه لشکرکشى کرد و چون در این هنگام حسن خان استاجلو (والى همدان، دینور و کرمانشاه) در رکاب شاه عباس به فتح قلاع آذربایجان اشتغال داشت، ازون احمد نواحى غرب را تا همدان غارت کند. در زمان شاه طهماسب دوم سپاهیان عثمانى با استفاده از فرصت در سال 1136 ه .ق، آذربایجان، کردستان، کرمانشاهان و همدان را تصرف کردند و بر ضد منافع ایران، با روسیه روابطى بر قرار کردند و در شوال همین سال به منظور تقسیم نواحى شمال غربى ایران میان دو دولت روسیه و عثمانى قرارداد شومى شامل یک مقدمه و شش ماده منعقد گردید که بر اساس ماده سه آن، مناطق آدربایجان، کردستان، کرمانشاهان و همدان به دولت عثمانى واگذار شد. سرانجام در سال 1143 ه .ق سپاهیان نادر قلى، ترکان عثمانى را شکست دادند و همدان، کرمانشاهان و آذربایجان را از وجود آنان پاک ساختند. در دوره صفویه به ویژه در روزگار شاه عباس کبیر (1038ـ994 ه .ق) ایران به پنج ناحیه یا ایالت اصلى تقسیم شده بود که ایالت پنجم آن عراق عجم (مرکز ایران) بود و شهر مهم آن یعنى اصفهان پایتخت ایران بود و غیر از حوزه اصفهان، چهار حوزه دیگر از جمله کرمانشاهان، کردستان و همدان را در برمىگرفت. برخى نیز ایالتهاى ایران را در این دوره 24 ایالت ذکر کردهاند که ایالت نهم آن کرمانشاهان و کلهر، به مرکزیت کرمانشاه ذکر کردهاند. کرمانشاه در زمان افشاریه در سال 1156 ه .ق نادرشاه از طریق سنندج عازم بغداد شد. وى دستور داد که واحد توپخانه از همدان به کرمانشاهان آمده و در ذهاب توقف کند. نادرشاه در پانزدهم شهر ذیحجهالحرام، از شهر «وان» بغداد عازم آذربایجان شد و پس از ورود به حوالى ماهیدشت کرمانشاهان، از شورش بعضى از سران ایل قاجار علیه محمد حسین (حکمران آنجا) آگاه شد. نادر شاه بهبودخان چاپشلو را براى سرکوبى شورشیان به منطقه روانه کرد. نادرشاه پس از ورود به کرمانشاهان، ابراهیمخان فرزند ظهیرالدوله را به سپهسالارى مناطق کردستان، کرمانشاهان و لرستان فعلى تعیین کرد و گروهى از سپاه را با او مأمور برقرارى و حفظ امنیت منطقه نمود. نادرشاه از کرمانشاه به کنگاور رفت و عید نوروز سال 1123 ه .ش را در کنگاور گذراند. پس از کشته شدن نادر شاه على قلى خان برادر زادهاش به سلطنت رسید ولى وى پس از چندى به دست برادرش ابراهیم خان کور شد و ابراهیم خان به پادشاهى رسید. وى براى تحکیم حکومت خود با مساعدت جمعى از افغانها و اوزبکها، به منظور تسخیر قلعه کرمانشاه به آن ناحیه رفت. این قلعه که از دیرباز مورد توجه نادرشاه بود، گذشته از استحکام، سلاح، باروت، توپ و خمپارههاى بیشمارى جهت جلوگیرى از تجاوزات احتمالى عثمانیها در آن ذخیره شده بود. حاکم کرمانشاه در برابر لشکریان ابراهیم شاه مردانه جنگید، ولى مغلوب و دستگیر شد. سپس شهر کرمانشاه را غارت و حتى به تجار و زوّارى که در آنجا بودند رحم نکردند. در دوره افشاریه مرزهاى ایران از جمله کرمانشاهان به حدود مرزهاى هخامنشیان بازگشت. به طورى که مرز فارس کرمانشاهان از دجله و فرات هم گذشت. اما پس از نادرشاه یعنى در روزگار جانشینانش و به ویژه در زمان حکومت زندیه، به دلیل برقرارى حکومت ملوک الطوایفى و خان خانى، بار دیگر سرزمین ایران، از جمله کرمانشاهان، دستخوش اختلافها و مبارزات سیاسى بین سرداران مختلف گردید. کرمانشاه در زمان زندیه پس از قتل نادرشاه در جمادىالثانى سال 1160 ه .ق طایفه زند به سرپرستى کریم بیک و صادق بیک زند به موطن اصلى خود؛ یعنى پرى و کمازان از توابع ملایر بازگشتند و در پشت خرابه روستاهاى پرى و کمازان، سیاه چادرهاى خود را برپا کردند. مردان، چادر رئیس ایل و سردار خود توشمال کریم را به رعایت احترام، قدرى دورتر از چادرهاى دیگر برافراشتند و تشکیل دولت زندیه را اعلام داشتند. کریم خان زند با تدبیر و نبوغ نظامى و کمک یاران وفادار خود با مدعیان سلطنت به جنگ پرداخت. نخستین رقابت و مبارزهاى که علیه توسعه نفوذ کریمخان آغاز شد از سوى مهرعلى خان تکلو (پسر نظرعلى سلطان) حکمران همدان و کرمانشاهان صورت گرفت. کریمخان وى را شکست داد و او را در قلعه ولاشگرد محاصره کرد. مهر على خان توسط برادرش عبدالغفارخان از حسن على خان اردلان والى کردستان کمک خواست. در نتیجه کریم خان مجبور شد دست از محاصره بردارد. نخستین برخورد حسنعلى خان با طایفه زند تصادفى و بیشتر در اثر نگرانى او نسبت به سرنوشت کرمانشاهان صورت پذیرفت. ابراهیم میرزا فرمانده عراق که در اجراى نقشهاش براى سرکوب شاهرخ شاه افشار شکست خورد به همراه بقایاى قشونش که به شاهرخ ملحق نشده بودند در اواسط سال 1163 ه .ق گریختند. از میان این نیروها، گروهى نیز تحت فرماندهى امام قلى خان زنگنه قرار داشتند. این گروه در نزدیکى بیستون با اتحادیهاى از طوایف محلى به سرکردگى نجفقلى خان کلهر جنگ کردند. امام قلى خان زنگنه (پسر رحیم بیک) آنان را شکست داد و بر کرمانشاه مسلط شد. سپس متوجه قلعه کرمانشاه که در اختیار مرتضى قلىخان و نجفقلى خان کلهر قرار داشت، گردید. خانهاى کلهر از والى کردستان کمک خواستند. والى نیز با 25000 نفر جنگجوى کرد به سوى کرمانشاه حرکت کرد و امام قلى خان زنگنه را شکست داد. والى کردستان با فرماندهان قلعه کرمانشاه ملاقات کرد و سپس براى تسخیر قلعه «ولاشگرد» به راه افتاد، ولى حسنعلىخان به دلیل حمله سلیم پاشاى بابان (حاکم سابق عثمانى کردستان غربى) به کردستان بازگشت. در گیر و دارهاى این روزگار کرمانشاهان خسارتهاى فراوان دید. کریم خان زند و جانشینان به کرمانشاهان توجهى نداشتند و غالبا امراى زنگنه مورد نفرت آنان واقع مىشدند. در سال 1196 ه .ق الله قلىخان زنگنه که از خانها و امراى معروف ایران بود، در کرمانشاه حکومت مىکرد و بیگلر بیگى این منطقه بود. على مرادخان زند که با وى موافق نبود، تصمیم به خلع او داشت و مىخواست یک بار دیگر کرمانشاهان را مورد تجاوز قرار دهد. لذا حاکم کرمانشاه به وسیله آقا محمد على مجتهد معروف، نظر علىمرادخان را به خود جلب و او را از حمله به کرمانشاهان منصرف کرد. آبادى کرمانشاه در زمان حکومت الله قلى خان که نواده شیخ على خان زنگنه، صدراعظم شاه سلیمان صفوى بود، شروع شد و پس از وى عمویش حاج على خان زنگنه که به حکومت کرمانشاه رسید، کارهاى عمرانى وى را ادامه داد. بناى مسجد جامع کرمانشاه از آثار این حاکم عادل است که ساختمان آن در روزگار الله قلى خان بنا شده بود. کرمانشاه در زمان قاجاریه با مرگ کریمخان زند در سال 1193 ه .ق آقا محمدخان با برادرش از شیراز فرار کرد و به مازندران رفت و با سران قاجار متحد شد و دعوى سلطنت کرد. سرانجام پس از ده سال نبرد، بر تمام ایران از جمله کرمانشاهان مسلط شد و سلسله قاجار را تشکیل داد. در سال 1221 ه .ق، فتحعلى شاه قاجار، پسر بزرگش محمد على میرزاى دولتشاه را به حکومت عراق عرب و عراق عجم منصوب کرد و ایالت کرمانشاهان تا حدود بغداد از سرحد بصره تا خرمآباد را به وى واگذار کرد. وى یاغیان و سرکشان حدود بغداد، قراچلان، ذهاب و سلیمانیه را تنبیه و به اطاعت درآورد و فرمانده سپاه عثمانى را مغلوب ساخت و آبادانى کرمانشاه را آغاز کرد. دولتشاه چند بار با عثمانیها جنگید و یک بار نیز به فتح بغداد نایل آمد و سرانجام در سال 1237 ه .ق درگذشت. وى علاوه بر استخدام چند نفر مستشار انگلیسى از جمله راولینسن مستشرق معروف، براى تنظیم و ترتیب سپاه، در کار عمران و آبادانى هم کوشش کرد. ساختمان معروف دیوانخان کرمانشاه که شامل دوازده قصر بود، نمونهاى از کارهاى او بود. همچنین میدان توپخانه، سربازخانه، بازار، حمام و مسجد از دوره حکومت اوست. در سال 1257 ه .ق حاجى خان شکى به فرمان محمدشاه قاجار به حکمرانى کرمانشاهان و خوزستان منصوب شد. حاجى خان که از اهل سنت و جماعت بود، برخى از عشایر و طوایف کرمانشاهان را که پیرو آیین اهل حق بودند و براى حضرت على علیهالسلام ارادت و احترام ویژهاى قایل بودند، بر انجام امورى که خلاف شریعت آنان بود وادار کرد، از این رو عشایر و طوایف اهل حق ساکن در کرند و پیرامون آن شورش کردند و پس از لشکرکشى حاجى خان شکى به این مناطق با تأمین خواستههاى طوایف اهل حق مبنى بر سخن نگفتن از مذهب و کیش آنان، کار به مصالحه کشید. اما مدتى نگذشته بود که یکى از مأموران حاجى خان به دست یکى از مرادن اهل حق به قتل رسید و این کار باعث حمله حاجى خان به این طایفه گردید و همه آنها را به زنجیر کشید و به کرمانشاه کوچانید. اهل حق که وضع را اینگونه دیدند به سراى حاجى خان حمله بردند و آن را آتش زدند و حاجى خان را به قتل رساندند و براى در امان ماندن از دست حکومت مرکزى، به عراق مهاجرت و در اراضى بغداد سکونت گزیدند. در سال 1268 ه .ق شاهزاده امام قلى میرزا عمادالدوله فرزند محمد على میرزاى دولتشاه از سوى ناصرالدین شاه به حکومت کرمانشاهان و همچنین انتظام امور عراق عجم و عراق عرب تعیین شد. با ترتیب دادن سپاه هفت هزار نفرى در دشت ذهاب مستقر شد و دست بیگانه را از حدود ایران کوتاه کرد. وى 25 سال متناوبا در کرمانشاهان حکومت کرد و بناى بازارهاى کنونى و مسجد عمادالدوله و توسعه شهر کرمانشاه یادگار دوره اوست. در اوایل دوره قاجاریه ایران از نظر تقسیمات ادارى و حکومتى به پنج حکمرانى و دوازده حکومت نشین تقسیم مىشده است. یکى از آنها حکمرانى ایالتین کردستان، کرمانشاهان و سرحد عراقین بود که لرستان نیز همیشه سرجمع آن بوده است. اما در اواسط پادشاهى ناصرالدین شاه، کشور به چهار ایالت و 23 ولایت تقسیم شد و کرمانشاهان ولایت نوزدهم ایران بود. هر ایالت توسط والى یا فرمانفرما و هر ولایت به وسیله حاکم یا حکمران اداره مىشد. در سال 1316 ه .ش مملکت ایران به ده استان و 49 شهرستان تقسیم شد که استان پنجم آن شامل: ایلام، شاهآباد، کرمانشاه، سنندج، ملایر و همدان بود و شهرستان کرمانشاه شامل کرمانشاه، کنگاور، هرسین و صحنه بوده است. سرانجام بر اساس آخرین تقسیمات کشورى در سال 1339 ه .ش ایران به چهارده استان و فرماندارى کل، 139 فرماندارى و 449 بخشدارى تقسیم شد و کرمانشاهان در این تقسیم بندى به صورت استان باقى ماند و مرکز آن شهر کرمانشاه بود.
موضوع مطلب : پیوندها
لوگو آمار وبلاگ
|
||